سلیم

سلیم

معنی کلمه:

سلامت جسمی: واژه سلیم در زبان فارسی به معنای سالم، بی‌عیب یا بی‌نقص است. این کلمه معمولاً برای توصیف وضعیت یا حالتی به کار می‌رود که در آن چیزی یا کسی از هر گونه آسیب، نقص یا مشکل دور است. به عنوان مثال، می‌توان گفت او در سلامت سلیم به سر می‌برد که به معنای آن است که فرد در وضعیت سلامتی خوبی قرار دارد.

سلامت روحی: در این زمینه سلیم به معنای حالت روحی و روانی پاک و بی‌غش است و به حالتی اشاره دارد که فرد از هر گونه آلودگی‌های فکری و احساسی آزاد است و درونی آرام و متعادل دارد. این حالت با صفای باطن، صداقت و صداقت در نیت‌ها همراه است و فرد را قادر می‌سازد تا به درک عمیق‌تری از خود و جهان پیرامون دست یابد.

نام مردانه:

سلیم یک نام با ریشه عربی است که به معنای سالم یا بی‌عیب می‌باشد. این نام به عنوان یک اسم مردانه استفاده می‌شود و به معنای شخصی است که از نظر اخلاقی و روحی سالم و درستکار است.

لغت نامه دهخدا

سلیم. [ س َ ] ( ع ص ) درست و صاحب سلامت. ( غیاث ). بی عیب و درست. ( مهذب الاسماء ). درست و بی گزند از آفت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). بی گزند وبی عیب و تندرست و سالم. ( ناظم الاطباء )

فرهنگ معین

(سَ ) [ ع. ] (ص. ) سالم، بی عیب.،~النفس نیک سرشت، پاک نهاد (فره ).

فرهنگ عمید

۱. سالم، درست، بی عیب: عقل سلیم، چو دزدان به هم باک دارند و بیم / رود در میان کاروانی سلیم (سعدی۱: ۴۵ ).
۲. (صفت ) [قدیمی] بی آزار، آرام و مطیع: در برابر چو گوسفند سلیم / در قفا همچو گرگ مردم خوار (سعدی: ۸۷ ).
۳. [قدیمی] ساده لوح، ساده دل: ای سلیم آب ز سرچشمه ببند / که چو پر شد نتوان بستن جوی (سعدی: ۱۷۱ ).
۴. (صفت ) [قدیمی] سهل، آسان: خواجه بر تو کرد خواری آن سلیم و سهل بود / خوار آن خواری که بر تو زاین سپس غوغا کند (منوچهری: ۲۶ ).
۵. (صفت ) [قدیمی، مجاز] مارگزیده. &delta، این معنی از جهت تفٲل به سلامت است: نوز نبرداشته ست مار سر از خواب / نرگس، چون گشت چون سلیم مُسَهَّد (منوچهری: ۲۲ ).
۶. (اسم ) (ادبی ) در عروض، از بحور شعر بر وزن مستفعِلُن مفعولاتُ مفعولات.

فرهنگ فارسی

نام سه تن از سلاطین عثمانی سایم اول. ابن بایزید دوم (جل. ۹۱۸ ه. ق. / ۱۵۱۲ م. - ف. ۹۲۶ ه.ق./ ۱۵۲٠ م. ). وی بسیار جسور و سفاک بود. مورخان ترک او را (( یاووز ) ) ( برنده قاطع ) و اروپاییان ویرا درنده لقب داده اند. وی ظرف ۸ سال سلطنت خود شاه اسماعیل صفوی پادشاه ایران را مغلوب و کردستان و دیار بکر را بممالک عثمانی ملحق ساخت. شام و مصر و عربستان را در سال ۹۲۳ ه. ق. / ۱۵۱۷ م. از ممالیک منتزع کرد و کمی بعد بر حرمین سیادت یافت و خلیفه عباسی مصر را مطیع خود کرده اشیائ مقدس متعلق به پیغمبر اسلام را از او گرفت و حق خلافت را بخود اختصاص داد. از این تاریخ است که سلاطین عثمانی لقب امیرالمومنین را اختیار کردند. وی با همه سنگدلی از علم و ادب بی بهره نبود و بفارسی شعر میگفت و مجموعه ای از اشعار پارسی او در دست است. علمای دینی و اهل ادب را گرامی میداشت و در مذهب تسنن متعصب و در سیاست سختگیر و زود کش بود. یا سلیم دوم. ابن سلیمان اول ( جل. ۹۷۴ ه.ق. / ۱۵۷۴ م. ) ویرا دائم الخمر لقب داده اند. او با شاه طهماسب اول صفوی معاصر بود. یا سلیم سوم. ابن مصطفی ( جل. ۱۲٠۳ ه.ق. / ۱۷۸۹ م. - ف. ۱۲۲۲ ه.ق. / ۱۸٠۷ م. ) وی جهازات انگلیسی را شکست داد و با آغا محمد خان و فتحعلی شاه قاجار معاصر بود.
سالم، درست، بی عیب، رهیده از آفات، مارگزیده
۱ - سالم بی عیب. ۲ - رسته از آفات. ۳ - رام مطیع. ۴ - مارگزیده جمع: سلمائ.
ابوالقاسم ابن ایوب ابن سلیم رازی ادیب و فقیه شافعی شاگرد ابو حامد اسفراینی.

فرهنگ اسم ها

اسم: سلیم (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: salim) (فارسی: سَليم) (انگلیسی: salim)
معنی: سالم، بی عیب، آرام و مطیع، رسته از آفات، دارای قدرت تشخیص و داوری درست، ساده دل، سالم و بی عیب، ساده دل و خوش باور، ( در حالت قیدی ) در حال سلامت و به دور از هر گزند و آسیب، ( اَعلام ) نام سه تن از شاهان عثمانی ) سلیم اول [، قمری] پدرش را وادار به کناره گیری کرد، برادرانش را کشت، ایرانیان را در جنگ چالدران شکست داد، مصر را به تصرف درآورد و عربستان را مطیع ساخت، ) سلیم دوم [، قمری] در زمان او قبرس و تونس تسخیر شد، ) سلیم سوم [، قمری] دو بار در جنگ با روسها شکست خورد، در زمان او مصر و آلبانی استقلال یافت، به دست ینی چریها کشته شد، دارای قدرت داوری و تشخیص درست، نام چندتن از پادشاهان عثمانی
سلیم

جملاتی از کلمه سلیم

دید عیسی سهمگین گوری عظیم نزد آن استاد عیسی سلیم
صد هنر دارم پی آوازه همچون جم سلیم نام خود را در طلسم خاتمی نگذاشتم
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم