سلو

لغت نامه دهخدا

سلو. [ س َل ْوْ ] ( ع مص ) رجوع به ماده بعد شود.
سلو. [ س ُ ل ُوو ] ( ع مص ) فراموش کردن. ( غیاث ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). زایل شدن اندوه و عشق. ( مصادر زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). زایل شدن غم. ( دهار ). زایل شدن اندوه. ( غیاث ). || خرسند شدن. ( غیاث ) ( منتهی الارب ). خرسند و بی غم شدن. ( ناظم الاطباء ):
هم بر در مصطفی نکوتر
انس انس و سلو سلمان.خاقانی.

فرهنگ معین

(سُ لُ ) [ فر. ] (اِ. ) ۱ - تک نوازی. ۲ - تک - خوانی.

فرهنگ عمید

قطعۀ موسیقی که کسی تنها بخواند یا بنوازد.

فرهنگ فارسی

یکه خوان، تک خوان، آهنگی رابتنهایی نواختن
۱ - ( اسم ) قطعه ای موسیقی که نوازنده تنها نوازد یا خواننده تنها خواند. ۲ - ( صفت ) آلتی موسیقی که توسط یک نوازنده نواخته شود: ویولون سلو.
فراموش کردن. زایل شدن اندوه و عشق.

دانشنامه عمومی

سلو ( به مجاری: Szellő ) یک منطقهٔ مسکونی در مجارستان است که در ناحیه پچ واراد واقع شده است.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۳(بار)

ویکی واژه

تک نوازی.
تک - خوانی.

جمله سازی با سلو

تا شوی مستغرق از حق در محق در سلوک از حقّ و باطل در گذر
رسم اندر سلوک و شرح گویم که این دم در عجب مانند گویم
گوینده سلونی و قائل به لو کشف عالم بهر ضمیر شه غیب دان علیست
فصل نهم در بیان احتیاج به شیخ در تربیت انسان و سلوک راه
پیش استاد محبت در سلوک عاشقی خوانده‌ای درس تغافل لیک سر تا پای ناز!
طولش چو طول بحر نه لولو در او نه ‌آب عرضش چو عرض تیه نه سلوی در او نه من
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال مکعب فال مکعب فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال نخود فال نخود فال میلادی فال میلادی