زمینه

در زبان فارسی معانی متنوعی دارد، اما به طور کلی به شرایط و محیطی اشاره می‌کند که یک رویداد یا پدیده در آن شکل می‌گیرد. به عبارت دیگر، زمینه به مجموعه‌ای از عوامل و شرایط اطلاق می‌شود که بر درک و تفسیر یک موضوع یا رویداد تأثیر می‌گذارد. این عوامل می‌توانند شامل فرهنگ، تاریخ، جغرافیا و حتی وضعیت اجتماعی و اقتصادی باشند. در واقع، بدون در نظر گرفتن زمینه، فهم عمیق یک موضوع ممکن نیست و این زمینه است که به ما کمک می‌کند تا به درک بهتری از وضعیت‌ها و رویدادها دست یابیم. بنابراین، برای تحلیل و بررسی هر پدیده‌ای، توجه به زمینه آن ضروری است تا بتوانیم ابعاد مختلف آن را به درستی دریابیم.

لغت نامه دهخدا

زمینه. [ زَ ن َ / ن ِ ] ( اِ ) سطح هر چیز. ( فرهنگ فارسی معین ). || متن چیزی از قبیل پرده نقاشی و غیره. ( فرهنگ فارسی معین ). سطح چیزی غیر از اشکال و صور آن. بوم. متن. مقابل گل. مقابل گل و بته.مقابل حاشیه: قالی زمینه سرمه ای. شال زمینه لاکی. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ): یکطرف زمینه آن ( مجسمه ) از دانه های برجسته شبیه تخم کرم ابریشم بود. ( سایه روشن صادق هدایت ص 18 ). || طرح. نقشه. ( فرهنگ فارسی معین ). طرح. پیکره. گَردَه. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). || پشتوانه. مایه اعتبار. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). || موضوع. ( یادداشت ایضاً ): در این زمینه کتابها نوشته اند.( یادداشت ایضاً ). رجوع به ترکیب های این کلمه شود.
- زمینه دار؛ در تداول، صاحب اعتبار. دارنده پایه و اساسی استوار: وکالت فلان در کرمان زمینه دار بود.
- زمینه داشتن؛ در تداول، مورد قبول بودن کسی یا چیزی، چنانکه گویند: فلان در فلان سازمان زمینه ای دارد یاتجارت آهن در تهران زمینه خوب دارد.
- زمینه ساختن؛ فراهم کردن مقدمات و آماده ساختن. رجوع به ترکیب بعد شود.
- زمینه سازی؛ مقدمه چینی. آماده ساختن استعداد. اعداد زمینه. تهیه مقدمات برای منظوری.

فرهنگ معین

(زَ نِ ) (اِ. ) ۱ - سطح هر چیز. ۲ - متن هر چیزی مانند پردة نقاشی. ۳ - موضوع، سوژه. ۴ - طرح، نقشه. ۵ - موقعیت، وضعیت.

فرهنگ عمید

۱. سطح و روی چیزی.
۲. [مجاز] طرح، نقشه.
۳. [مجاز] موضوع.
۴. [مجاز] متن.
۵. چیزی که نقشه روی آن کشیده می شود.

فرهنگ فارسی

طرح، سطح وروی چیزی، نقشه، موضوع، متن
( اسم ) ۱ - سطح هر چیز. ۲ - متن چیزی از قبیل پرده نقاشی و غیره. ۳ - طرح نقشه.

ویکی واژه

سطح هر چیز.
متن هر چیزی مانند پردة نقاشی.
موضوع، سوژه.
طرح، نقشه.
موقعیت، وضعیت.

جمله سازی با زمینه

اگر صد سال در دنیا بمانی در آخر منزلت زیر زمینه
دلم از دست هجرانت غمینه سرینم خاک و بالینم زمینه
زمینه به جرعه بده آب و نخم عشرت کار که خواجه آن درود از جهان که میکارد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال لنورماند فال لنورماند فال ارمنی فال ارمنی فال اوراکل فال اوراکل فال عشقی فال عشقی