زانی

لغت نامه دهخدا

زانی. ( ع ص ) مرد زانی. ( اقرب الموارد ). مرد زناکننده. زناکار. غتفره. ( ناظم الاطباء ). مردی که با زنی بدون نکاح جماع کند که نام آن زنا است. ( فرهنگ نظام ). و رجوع به زان و زناة و زناشود. || مجازاً روزگار. دهر:
فرزند بسی دارد این دهر جفاجوی
هر یک بد و بیحاصل چون مادر زانیش.ناصرخسرو.ورجوع به زانیه و زانیات شود.

فرهنگ معین

[ ع. ] (اِفا. ) زناکار. ج. زناة.

فرهنگ عمید

زناکننده، زناکار، کسی که از راه حرام با جنس مخالف خود مقاربت کند.

فرهنگ فارسی

زناکننده، زناکار، مردی بحرام بازنی مقاربت کند
( اسم ) مردی که از راه حرام با زنی آمیزش کند زنا کننده جمع زناه ( زنات ).
مرد زانی زنا کار مجازا روزگار است

ویکی واژه

زناکار.
زناة.

جمله سازی با زانی

منم آن موسی سرگرم که در طور وجود هر طرف می نگرم، آتش سوزانی هست
اعتراضات غیزانیه شامل درخواست مردم این منطقه برای تأمین آب آشامیدنی می‌شود. این بخش شامل ۸۳ روستا و دارای بیش از ۲۵ هزار نفر جمعیت است.
تا که از باد بهاری تازه‌ گردد لاله‌زار تا که از باد خزانی تیره ‌گردد گلستان
چون هستی تست کنج دلهای خراب یا رب تو دل خرابم ارزانی دار
ما ز دوست غیر از دوست، مقصدی نمی‌خواهیم حور و جنت ای زاهد! بر تو باد ارزانی
جامی ببخش و چهره ما لاله رنگ کن کاندر بهار عمر رخ ما خزانی است
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
دیکته
دیکته
متفاوت
متفاوت
ایت
ایت
موزون
موزون