ریخته گر

لغت نامه دهخدا

ریخته گر. [ ت َ / ت ِ گ َ ] ( ص مرکب ) کسی که می گدازد مس و روی را با هم و از آن هاون و منقل و اسباب دیگر و توپ می سازد. ( ناظم الاطباء ). کسی که بوسیله ذوب فلزات ظروف و آلات مختلف و توپ و غیره سازد. ( فرهنگ فارسی معین ). آنکه روی وشیشه و امثال آن را گداخته در قالبها ریزد و از آن ظرفها سازد. ( آنندراج ). آنکه فلزات را می گدازد خواه طلا باشد خواه نقره یا فلز دیگر. ( از شعوری ج 2 ص 18 ). صائغ. آنکه مفرغ سازد. ( یادداشت مؤلف ):
خود بخود باده عیش از قدمم می ریزد
گوییا جام مرا ریخته گر ساخته است.سعید اشرف ( از آنندراج ).رجوع به صائغ شود.

فرهنگ معین

( ~. گَ ) (ص فا. ) کسی که فلزات را ذوب کرده و در قالب می ریزد.

فرهنگ عمید

کسی که فلزات را ذوب می کند و در قالب می ریزد.

فرهنگ فارسی

( صفت ) کسی که ذوب فلزات ظروف و آلات مختلف و توپ و غیره سازد.
کسی که می گدازد مس و روی را با هم و از آن هاون و منقل و اسباب دیگر و توپ می سازد.

ویکی واژه

کسی که فلزات را ذوب کرده و در قالب می‌ریزد.

جمله سازی با ریخته گر

در کام صبح از ناف شب مشک است عمدا ریخته گردون هزاران نرگسه از سقف مینا ریخته
جاحظ گوید: هرگز خود را چنان خجل ندیدم که روزی مرا زنی بگرفت و به در دکان استاد ریخته گر برد که همچنین من متحیر شدم که آن چه بود؟ از آن استاد پرسیدم گفت: مرا فرموده بود که تمثالی بر صورت شیطان برای من بساز گفتم: نمی دانم که بر چه شکل می باید ساخت تو را آورد که بدین شکل!
سر ز گریبان مکش ‌که ریخته گردون شمع در این انجمن ز دیدهٔ جاسوس
ز بسکه ریخته گردید خون در آن دره برنگ روین روید گیاه و برگ شجر
دهرا چه کشی دهره به خون ریختن من خود ریخته گردد تو مکش دهره و مشتاب
نگار ریخته گر جانم آب کرد و گریخت قفای او چو دویدم به قالب خود ریخت
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
خفت یعنی چه؟
خفت یعنی چه؟
کس کش یعنی چه؟
کس کش یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز