رقاصی

لغت نامه دهخدا

رقاصی. [ رَق ْ قا ] ( حامص ) عمل رقاص. ( یادداشت مؤلف ). عمل رقص و شغل رقص. ( یادداشت مؤلف ). عمل و شغل رقاص. رقص. پایکوبی. ( فرهنگ فارسی معین ):
لبش با در به غواصی درآمد
سر زلفش به رقاصی در آمد.نظامی. || درتداول عامه کارهای بیهوده و سبک: حالا هم نوبت رقاصی من است. ( امثال و حکم دهخدا ).
- رقاصی کردن؛ رقص کردن. رقصیدن. ( یادداشت مؤلف ):
کبک رقاصی کند مرغاب غواصی کند
این بدین معروف گردد آن بدان شاهر شود.منوچهری.|| در تداول عامه، اعمال ناشایست و سبک انجام دادن.

فرهنگ فارسی

( صفت ) عمل و شغل رقاص رقص پایکوبی

جمله سازی با رقاصی

به رقاصی ز شوخی همعنان است جوش پاک است، رقص او ازان است
با عقاب تیز چنگ و با همای خوب پر ابلهی باشد که رقاصی کند کبک دری
گاه ظلمت بر بساط نور رقاصی‌کند گاه بر اطراف ایمان کفر بازیگر شود
کبک رقاصی کند، سرخاب غواصی کند این بدین معروف گردد، آن بدان شاهر شود
لبش با دُر به غواصی در آمد سر زلفش به رقاصی بر آمد
چون برآمد آفتاب از مشرق پیراهنش ماه رقاصی کند چون ذره در پیرامنش
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
علامت یعنی چه؟
علامت یعنی چه؟
محتمل یعنی چه؟
محتمل یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز