رسم

رسم

روش، قاعده، آیین، عادت، عُرف، دستور، ترتیب، نشانی سرای و منزل، کشیدن شکل یا خطی روی کاغذ، نوشتن، خط کشیدن

  • در وصل او مشکل رسم، تا زان من دانی مرا چون از من من بگذرم، آنجا بماند اوی او
  • جان او را برای عالم غیب کرده خالی ز رسم و سیرت عیب
  • کسی را کند ارج این بارگاه که با داد و مهرست و با رسم و راه
  • رسم روزگار این است که همه جا آزادگان پایمال آن ماده گان باشد
  • به صورت غریبم، به معنی غریب به شاه غریبان رسم عنقریب
  • خور و پوشش و فرش و خوبان به هم نکرد ایچ از آن رسم کش بود کم

لغت نامه دهخدا

[ رَ س َ ] ( ع اِ ) حسن رفتار. ( ناظم الاطباء ). خوبی راه رفتن. ( از اقرب الموارد ). خوبی رفتار. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ).
[ رَ ] ( ع اِ ) چاه پنهاکرده بخاک. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). چاه آب پنهان کرده در خاک. ج، اَرْسُم و رُسوم. ( از اقرب الموارد ). || نشان یا بقیه آن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( کشاف زمخشری ). نشان. ( مهذب الاسماء ) ( غیاث اللغات ) ( از فرهنگ سروری ). نشان و اثر. ( فرهنگ رشیدی ). ج، رُسوم، رُسم. ( مهذب الاسماء ). نشانه. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). آنچه از آثار خانه در زمین بماند. ( از اقرب الموارد ): 
دگر هر کجا رسم آتشکده ست 
که بی هیر بد جای ویران شده ست.فردوسی.آنجا که بود مستی ایام گذشته 
آنجاست همه رسم و طلول و دمن من.منوچهری.تا بر آن آثارشعر خویشتن گریند باز

فرهنگ معین

(رَ ) [ ع. ] (اِ. ) ۱ - روش، قاعده، آیین. ۲ - عادت، عُرف. ۳ - دستور، ترتیب. ۴ - نشانی سرای و منزل.
( ~. ) [ ع. ] (مص ل. ) کشیدن شکل یا خطی روی کاغذ، نوشتن، خط کشیدن.

فرهنگ فارسی

نوشتن، خط کشیدن، کشیدن شکل یاخطی برروی کاغذ، نشان، اثر، علامت، طریقه و آیین وعادت، قاعده
۱ - ( اسم ) آیین روش قاعده قانون ۲ - عادت خوی. ۳ - دستور ترتیب. ۴ - خدمتکار نزدیک مانند آبدار و جامه دار و غیره ( رسمی ). یا به رسم بودن پیشکار بودن جزو عمال امیر یا بزرگی قرار داشتن. ۵ - عوارض حق العمل. ۶ - روشی که قانون آن را در روابط افراد معتبر میداند حقوق عادی عرف عادت.
چاه پنهان کرده بخاک یا نشان ناپیدا یا نوشته یا داغ و نشان.

دانشنامه عمومی

رسم ( به انگلیسی: Drawing )، شکلی از هنرهای تجسمی است که از ابزار رسم برای ثبت یک متوسط دوبعدی استفاده می کند. ابزارهای معمول عبارتند از مداد گرافیتی، خودکار و جوهر، قلم موهای جوهری، مدادرنگی، مداد شمعی، زغال، گچ، پاستل، انواع مختلف پاک کن، ماژیک، قلم فلزی، و دیگر فلزات ( همچون نقره ای ). هنرمندی که به عمل رسم می پردازد را طراح یا رسام می گویند. 

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] رسم (معرف). رسم (معرف)، از اصطلاحات علم منطق بوده و به تعریف مرکب از ذاتیات و عَرَضیات معرَّف یا عَرَضیات تنها گفته می شود.
رسم (معرف)، از اصطلاحات علم منطق بوده و به تعریف مرکب از ذاتیات و و عَرَضیات معرَّف یا عَرَضیات تنها گفته می شود.
انواع معرف
مُعرِّف به لحاظ نوع تالیف، دو نوع است: حد و رسم.

رسم
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم