لغت نامه دهخدا
جداری. [ ج ِ ] ( اِخ ) احمدبن سیدی بن الحسن بن بحر جداری بغدادی، مکنی به ابوبکر. محدث است. در تاریخ بغداد ذکر او رفته است و ابن رزقویه از او روایت کند. ( از معجم البلدان ).
جداری. [ ج ِ ] ( اِخ ) احمدبن سیدی بن الحسن بن بحر جداری بغدادی، مکنی به ابوبکر. محدث است. در تاریخ بغداد ذکر او رفته است و ابن رزقویه از او روایت کند. ( از معجم البلدان ).
احمد بن سیدی بن الحسن بن بحر جداری بغدادی مکنی به ابوبکر محدث است.
{parietal} [زیست شناسی- علوم گیاهی] ویژگی تَمَکنی که در آن جفت ها بر روی دیوارۀ داخلی یا قسمت های تورفتۀ یک تخمدان مرکب تک حجره ای قرار دارند
💡 تاجداری سزای گوهر توست تاج با ماست لیک بر سر توست
💡 شمشیر تو پشت سپه شاه جهان را از آهن و از روی برآورده جداریست
💡 علی بعد من جانشین من است بدین تاجداری نگین من است
💡 نهد خاک رهش بر فرق گویا به سر دارد هوای تاجداری
💡 قبای تو جز تاجداری نپوشد نهادی مرا پایه تاجداری