اعصم

واژه «اعصم» در زبان فارسی به یک ویژگی خاص رنگ‌آمیزی در حیوانات و پرندگان اشاره دارد که در آن بخشی از بدن حیوان یا پرنده سفید است و بقیه بدن به رنگ سیاه یا سرخ دیده می‌شود. این اصطلاح بیشتر در مورد اسب، آهو و بز کوهی به کار می‌رود و نشان‌دهنده ترکیب رنگ متضاد در بدن حیوان است.

در اسب‌ها، اگر تنها یک دست حیوان سفید باشد، به آن اسب «اعصم» گفته می‌شود و اگر هر دو دست سفید باشند، اصطلاح «اعصم الیدین» به کار می‌رود. این نوع رنگ‌آمیزی در اسب‌ها به عنوان نوعی تحجیل شناخته می‌شود و به شکل زیبایی در ترکیب رنگ بدن حیوان تأکید می‌کند.

همچنین در پرندگان مانند زاغ، اصطلاح «غراب اعصم» به پرنده‌ای اطلاق می‌شود که دو پا و منقار یا نوک بال‌هایش سفید یا سرخ باشد. به طور کلی، این واژه برای اشاره به الگوی رنگی خاص و متضاد در حیوانات و پرندگان استفاده می‌شود و زیبایی و تفاوت در رنگ‌آمیزی آن‌ها را توصیف می‌کند.

لغت نامه دهخدا

اعصم. [ اَ ص ُ ] ( ع اِ ) جج ِ عَصمَة وعُصمَة. ( منتهی الارب ). رجوع به اعصام و عصمة شود.
اعصم. [ اَ ص َ ] ( ع اِ ) آهوو بز کوهی که یک دست یا هر دو دستش سفید باشد و تمام اندام سیاه یا سرخ باشد. مؤنث: عَصماء. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). آنک یک دست وی سیاه بود و یکی سپید از حیوان. ( تاج المصادر بیهقی ). آن آهو که دست و پای سپید دارد. ( مهذب الاسماء نسخه خطی ). آن آهو یا بز کوهی که در یک دست یا هر دو دست آن سپیدی باشد و سایر اندام آن سرخ یا سیاه بود. مؤنث:عَصماء. ( از اقرب الموارد ). از رنگهایی است در اسب که مخالف رنگ سایر اندام باشد و از اقسام تحجیل ( سپیدی دست و پای اسب ) باشد، پس اگر سپیدی تحجیل تنها دردستها باشد آنرا اعصم گویند، خواه مجاور باشد با رسغ ( پیوند دست و پا ) و خواه مجاور نباشد و تحجیل بر اسپیدی دو دست و یک دست گفته نمی شود مگر آنکه با سپیدی پاها یا سپیدی یک پا جمع گردد. و اگر در یک دست باشد گویند: اعصم الیدالیمنی، یا اعصم الیدالیسری. و اگر سپیدی در هر دو دست باشد، اعصم الیدین گویند. ( از صبح الاعشی ج 2 ص 20 ). || غراب اعصم؛ زاغ سرخ پا و سرخ منقار یا زاغ که در بال او پر سپید یا زاغ که پر نوک هر دو بال او سپید باشد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). غراب که دو پای و منقار آن سرخ باشد و گفته اند که آن زاغ که در دو بال آن پر سپیدی باشد زیرا که پرهای پرندگان بمنزله دست است برای آنها و گویند: این بمانند «الابلق العقوق و بیض الانوق »است که به هر چیز عزیزالوجود اطلاق شود. ( از اقرب الموارد ). زاغ دو پای یا دو بال سپید. زاغ سرخ منقار و سرخ پای. ( یادداشت بخط مؤلف ). و رجوع به غراب شود.

فرهنگ معین

(اَ صَ ) [ ع. ] (ص. ) اسبی که دو دستش سفید باشد.

فرهنگ فارسی

آهو و بز کوهی که یک دست یا هر دو دستش سفید باشد و تمام اندام سیاه یا سرخ باشد.

ویکی واژه

اسبی که دو دستش سفید باشد.

جمله سازی با اعصم

و قرأ یعقوب: «النّافثات» و المراد بهنّ بنات لبید بن اعصم سحرن النّبی (ص). و فی کیفیّة ذلک اقوال، احدها: انّه ایهام الاذی و تخییل المرض و لا تأثیر له. و الثّانی: انّه یؤثر کما تؤثر العین فی المعیون. و الثّالث: انّه بمعونة الجنّ.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
اعتلا
اعتلا
خفن
خفن
حق الزحمه
حق الزحمه
عمیق
عمیق