زه زدن

لغت نامه دهخدا

زه زدن. [ زِه ْ زَ دَ ] ( مص مرکب ) در تداول، بیرون شدن کمی رطوبت از مخرج زیرین بیمار یا طفل شیرخوار و غیره. بی اراده کمی پلیدی بیرون شدن از کسی. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). || انصراف وترک گفتن و گریختن از سنگینی کاری که قبلاً آن را به چیزی نمی شمرد و مدعی توانستن آن بود. از میدان بدر رفتن. از دعوی خود بازآمدن. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). از میدان دررفتن. از زیر بار مسئولیت شانه خالی کردن. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به ماده بعد شود.

فرهنگ معین

(زِ. زَ دَ ) (مص ل. ) (عا. ) از پا درآمدن، از میدان به در رفتن.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) از میدان در رفتن.

ویکی واژه

(عا.)
از پا درآمدن، از میدان به در رفتن.

جمله سازی با زه زدن

ز آل علی (ع) هیجده سر چو ماه به نیزه زدند آن بد اختر سپاه
طوس را کرد پی کینه کش میر سپه لشکر سبزه زدند از پی رهام رده
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال میلادی فال میلادی فال احساس فال احساس فال کارت فال کارت فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی