آثر یکی از اصطلاحات رایج در علم منطق است و به معنای اولویت داشتن چیزی نسبت به چیز دیگر به کار میرود. اصل این مفهوم به ترجیح یک چیز بر دیگری مربوط میشود، بهخصوص زمانی که بین آنها وجه مشترکی وجود دارد. یکی از واژههای متداول در این زمینه آثر است که به معنای برگزیدهتر و انتخابی بهتر است. دیگر واژههای مرتبط شامل: افضل، اولی، اکثر، ازید، اشد، اشرف، و اقدم هستند، که هر یک معانی خاص خود را دارند. معانی بیشتر این واژهها واضح است، اما آنچه اهمیت دارد، تفسیر آثر، افضل و اولی است که محور این مباحث به شمار میرود. آثر به معنای برگزیدهتر و اولویتدار است و بهظاهر به خلقیات مربوط میشود، اما با بررسی دقیقتر، به نظر میرسد که به مفاهیم اولی و ازید نیز مرتبط باشد و بنابراین به غیرخلقیات نیز تسری مییابد. لازم به ذکر است که بین آثر و افضل تفاوت وجود دارد؛ زیرا علم همیشه از فاضلتر است، اما در برخی موارد، برای فرد برهنه، لباس آثر و اولی محسوب میشود.
اثر
لغت نامه دهخدا
آنکه زی اهل خرد دوستی عترت او
با کریمی نسبش تا بقیامت اثر است.ناصرخسرو.به نشابور مصلّی را چنان کرد که به هیچ روزگار کس نکرده بود از امرا و آن اثر بر جای است. ( تاریخ بیهقی ). گفت عجب دانم چه در مکّه که حرم است این اثر نمی بینم و چون اینجا نباشد چون توان دانست که بولایت دیگر چون است. ( تاریخ بیهقی ). گفت تراحق قدیم است و دوستداری و اثرها نموده ای در هوای دولت ما [ مسعود خطاب به ابوسهل حمدوی ]. ( تاریخ بیهقی ). ویرا نیکو اثرهاست در غور چنانکه یاد کرده آید. ( تاریخ بیهقی ). اثرهای بزرگ نمود تا از وی بترسیدند ودم درکشیدند. ( تاریخ بیهقی ). وی پیش پدر کارهای بزرگ کرد و اثرهای فرزانگی فراوان نمود. ( تاریخ بیهقی ).بودلف... مقرر است که در ولایت جبال چه کرد و چند اثر نمود و جانی در خطر نهاد. ( تاریخ بیهقی ). خاندان این دولت بزرگ را آن اثر و مناقب بوده است که کسی را از دیگر ملوک نبوده. ( تاریخ بیهقی ). میخواستم که در روزگار وزارت خداوندگار اثری بماند این توفیر بنمودم. ( تاریخ بیهقی ). این دولت بزرگ را آن اثر و مناقب بوده است چنانکه پیغمبران را باشد. ( تاریخ بیهقی ). اثرهای بزرگ افتاد. ( تاریخ بیهقی ). اثرهای مردانگی فراوان نمود. ( تاریخ بیهقی ). اگر خواهی از نکوهش عامه دور باشی اثرهای ایشان را ستاینده باش. ( منسوب به نوشیروان ) ( قابوسنامه ). و اثر اصطناع پادشاه بر این کرامت هرچه شایعتر شد و من بنده بدان مسرور و سرخ روی گشتم. ( کلیله و دمنه ). و کسری را بمشاهدت اثر رنجی که در بشره برزویه هرچند پیداتر بود، رقتی عظیم آمد. ( کلیله و دمنه ).
قد او شعله ای است از دیدار
که در او دود را اثر باشد.مسعودسعد.همی چون سکندر بگشتم از آنک
بماند به هرشهر از من اثر.مسعودسعد.
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. جای پا، نشان قدم.
۳. آنچه از کسی یا چیزی باقی و برجای بماند.
۴. [قدیمی] حدیث و خبر.
۵. (اسم مصدر ) تٲثیر.
۶. محصولی که از یک هنرمند باقی می ماند.
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱- نشان نشانه نشان و علامت باقی مانده از هر چیز بقی. چیزی بر جای ماند. کاری یا عملی خطیر. ۲ - جای پا داغ پا نشان قدم. ۳ - حدیث ۴ - گفت. رسول حدیث نبوی روایت خبر. ۵ - سخن صحابه گفت. اصحاب. ۶ - داغ ۷- تائ ثیر. ۸ - تائ لیف تصنیف دیوان شعر کتاب نثر آنچه از یک نویسنده یا شاعر بجا میماند ( بعضی باین معنی غیر فصیح دانند ولی استعمالهای گذشتگان مجوز استعمال آنست ). ۹ - خاصیت معلول مسبب ۱٠ - حکمت مترتبه بر هر چیزی را اثر آن مینامند و غایت مترتب بر اشیائ را نیز اثر اشیائ مینامند. کیفیت و حالتی که از فاعل در منفعل گذارده میشود اثر میگویند و بالجمله اثر بمعنای نتیجه علامت و جزو شئ آمده است. ۱۱- ( هنر ) محصول کار هنرمندی که دلالت بر وجود او کند.
از متاخرین شعرای شیراز
فرهنگستان زبان و ادب
[موسیقی] ← اثر موسیقایی
دانشنامه آزاد فارسی
علامت و نشانه ای که فاعل در منفعل می گذارد. مفهومِ اثر در اصطلاح فلسفه، معنایی عام تر از علت و معلول دارد و از این رو برخی احکام خاص علت و معلول همچون لزوم معیت علت و معلول در بقا، در آن اعتبار نمی شود؛ بر همین اساس با قبول این مفهوم، ارتباط اثر با مؤثر می تواند برای همیشه قطع شود.
جملاتی از کلمه اثر
تأثیر دعایش سبب ترک جفا شد ای کاش نبودی اثری ای دل به دعایت
نبری پی سوی بینام و نشان خبری یا اثری میباید
دیدن حشمت او باده اثر چشم نظارگیان مست نظر