ابتداء

کلمه ابتداء به معنای آغاز یا شروع است، این واژه به عمل یا حالتی اشاره دارد که در آن چیزی برای اولین بار آغاز می‌شود یا به وجود می‌آید. ابتداء می‌تواند به شروع یک فرآیند، یک فعالیت، یک دوره زمانی، یا یک رویداد خاص اشاره کند. در متون علمی، ادبی و فلسفی، مفهوم ابتداء ممکن است به معنای آغاز یک ایده یا نظریه جدید نیز به کار رود. به طور کلی، ابتداء به مفهوم شروع و آغاز چیزی تأکید دارد و نشان‌دهنده نقطه‌ای است که از آنجا یک روند یا تغییر آغاز می‌شود.

لغت نامه دهخدا

ابتداء. [ اِ ت ِ ] ( ع مص، اِ ) ابتدا. آغاز. آغاز کار. اول. برداشت. درآمد. بدو. بدء. بدایت. فاتحه. شروع. سر. مبداء. منشاء. مقابل انتها: آن فاضل که تاریخ امیر عادل سبکتکین را... برانداز ابتدای کودکی... من نیز تا آخر عمرش نبشتم. ( تاریخ بیهقی ). مگر عاقبت کار خوب شود که اکنون به ابتداءباری تاریک مینماید. ( تاریخ بیهقی ). ابتدا کنم بدانکه بازنمایم که صفت مرد خردمند عادل چیست. ( تاریخ بیهقی ). فصلی خواهم نبشت در ابتدای این حال بر دار کردن این مرد و پس بشرح قصه تمام کنم. ( تاریخ بیهقی ). به ابتدای روزگار به افراط بخشیدن. ( تاریخ بیهقی ). ابتداءکلیله و دمنه و هو من کلام بزرجمهر بختکان. ( کلیله ودمنه ). اختلاف میان ایشان در معرفت خالق و ابتداء خلق... هرچه ظاهرتر بود. ( کلیله و دمنه ). || ( ق ) نخست: ابتدا بباید دانست که امیر ماضی رحمةاﷲعلیه شکوفه نهالی بود که ملک از آن نهال پیدا شد. ( تاریخ بیهقی ). || ( مص، اِ ) آغاز کردن. شروع کردن. سر گرفتن. گرفتن. آغازیدن. برداشت کردن. || انشاء. بدء. تبدؤ. ابداء. نوآفریدن چیزی را نه بر مثالی. فطر. ( تاج المصادر بیهقی ).
- ابتداء مرض؛ سه روز اول آن.
- ابتدا کردن؛ پیش دستی کردن. سبقت گرفتن. تبادر. مبادرت: ما در جنگ ابتدا نخواهیم کرد. ( کلیله و دمنه ).
- ابتداء نامه؛ سر آن.
|| ( اصطلاح عروض ) جزو اول مصراع دوم بیت، و صاحب المعجم گوید میشاید که آغاز مصرع اول و دوم هر دو را ابتدا خوانند. || ابتداء عرفی چیزی است که قبل از مقصود آورده شود مانند الحمدﷲ که قبل از مقصود در کتابها ایراد کرده میشود هرچند ابتدای حقیقی نباشد، چه ابتداء حقیقی ببسم اﷲ است. || ( اصطلاح نحو ) عاری کردن لفظ است از عوامل لفظی برای اسناد، چون «زید منطلق » که زید مبتدا و مسندالیه است و محدث عنه و منطلق خبر و حدیث و مسند است و عامل در هر دو معنی ابتدا است. ( از تعریفات جرجانی ). || و منوچهری این کلمه را مماله آورده است در بیت ذیل:
در همه وقتی صبوح خوش بودی ابتدی
بهتر و خوشتر بود وقت گل بسَّدی.منوچهری.
( ابتداءً ) ابتداءً. [ اِ ت ِ ئَن ْ ] ( ع ق ) به آغاز. اولاً. نخست.

جمله سازی با ابتداء

از احمد طابرانی سرخسی پرسیدم که ترا هیچ کرامات بوده است گفت اندر ابتداء ارادت بسیار بودی که مرا سنگی یا آبی بایستی که بدان استنجا کنم نیافتمی چیزی از هوا فرا گرفتمی، گوهری بودی، بدان استنجا کردمی و بینداختمی پس گفت کرامات را چه خطر بود مقصود از وی زیادت یقین بود اندر توحید هرکه بجز ازو خدای، آفریدگار نداند اگر چیزی بیند به عادت یا ناقض عادت هر دو یکی بود پیش او.
در این کتاب بیماریهای مرسوم طبق روال معمول از سر تا قدم به تفصیل شرح داده شده‌است. برای هر بیماری ابتداء اسباب و بعد علائم و سپس درمانهای آن را با ذکر ادویه مفرده، ادویه مرکبه، اقوال حکما و حکایات مربوط به بیماری شرح داده شده‌است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال میلادی فال میلادی فال پی ام سی فال پی ام سی فال انبیا فال انبیا