بردو

لغت نامه دهخدا

بردو. [ ب َ ] ( اِ ) درتداول گناباد ابزار گندم کوبی است که بگاو می بندند وروی ساقه های گندم بحرکت می آورند تا گندم از کاه جداشود. جنجل. ( منتهی الارب ) ( یادداشت آقای گنابادی ).
بردو. [ ب َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان کاریز نو بالاجام بخش تربت جام شهرستان مشهد. سکنه آن 515 تن است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).
بردو. [ ب ُ دُ ] ( اِخ ) شهر و بندر مهم فرانسه کنار رودخانه گارون. نزدیک ساحل اقیانوس اطلس. دارای بیش از 257900 سکنه. مرکز صنایع فلزی وکشتی سازی و حمل و صدور شراب. ( فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ فارسی

شهر و بندر مهم فرانسه در کنار رود خانه گارون نزدیک ساحل اقیانوس اطلس که بیش از ۲۲۶۲۸۱ تن جمعیت دارد. مرکز صنایع کشتی سازی ون حمل صدور شراب است.
شهر و بندر مهم فرانسه کنار رود خانه کارون.

جمله سازی با بردو

و آن دلی را کز برای وصل او پرداختند همچو بازش از دو عالم دیده ها بردوختند
از طرف شمال کوه ناخ، از طرف جنوب رودخانه مهران، از طرف غرب روستای صالح‌آباد و تنب بردومه، و از سمت مشرق به مهران منتهی می‌شود.
سم پاشی با بردوفیکس ۵ در هزارهنگام باز شدن ۵ درصد، ۵۰ درصد، و ۱۰۰درصد شکوفه‌ها
رومی روز آب کارت بردو تو در کار آب زنگی شب رخت عمرت بردو تو درپنج و چار
البینا بردونووا (اوکراینی: Альбіна Миколаівна Бордунова؛ زادهٔ ۲۴ دسامبر ۱۹۸۴) ورزشکار ورزش شنا اهل اوکراین است.
بردوش آن قدر دل من بار غم گرفت کاندر شباب قد من زار خم گرفت
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
عظمت یعنی چه؟
عظمت یعنی چه؟
علامت یعنی چه؟
علامت یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز