انتظاری

لغت نامه دهخدا

انتظاری. [ اِ ت ِ ] ( ص نسبی ) آنکه انتظار داشته باشد. ( آنندراج ):
هر دل ز تو اشک ریز حسرت
چون گوشه چشم انتظاری.طالب آملی ( از آنندراج ).|| ( حامص ) نگرانی و چشم داشتگی. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

آن که انتظار داشته باشد

جمله سازی با انتظاری

زندگانی صرف کردن در طلب حیفی نباشد گر دری خواهد گشودن سهل باشد انتظاری
. با این فرض می‌دانیم که چه انتظاری می‌توانیم داشته باشیم، اما اگر فرض را به صورت
تمام داستان، خیالات خام یک زن برای خرید یک لاک است. همین‌طور او به‌عنوان یک زن نباید از شوهرش هیچ انتظاری داشته باشد.
با یکی هجران دو روز وصل فال توأم است در رهش تا دیده‌ام شد ز انتظاری‌ها دچار
ندید از گرد راهش، دیده هرگز سرمه واری را ازین ره، کار دشوار است، چشم انتظاری را
خاتمی این فیلم را «یک امر اعتراضی» دانست و در مصاحبه با رادیو فردا گفت که برای ساخت آن مجوزی از حکومت ایران گرفته نشد و انتظاری نیز به کسب مجوز انتشار در ایران ندارد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
چیپ
چیپ
دیکته
دیکته
مرسوله
مرسوله
نجورسن
نجورسن