امل، نامی عربی به معنای امید و آرزو است. این کلمه در زبان فارسی به صورت اَمل تلفظ میشود و در زبان انگلیسی نیز به شکل amal نوشته میشود. این نام در گذشته به نوعی نماد امید و آرزو بوده و در فرهنگهای مختلف برای بیان آرزوهای قلبی افراد به کار رفته است. امل به عنوان یک نام دخترانه، نشاندهنده آرزوها و امیدهایی است که والدین برای آینده فرزند خود دارند. این نام میتواند نمادی از روشنایی و انرژی مثبت باشد که در زندگی افراد جاری است و به آنها انگیزه میدهد تا به سوی اهداف و رویاهای خود پیش بروند.
امل
لغت نامه دهخدا
و صاحب حدودالعالم گوید: آمل شهری است عظیم [ از دیلمان بناحیت طبرستان ] و قصبه طبرستان است و او را شهرستانیست با خندق بی باره و از گِرد وی ربض است و مستقر ملوک طبرستان است و جای بازرگانان است و خواسته بسیار است و اندر وی علمای بسیارند بهر علمی و آبهای روان است سخت بسیار و از وی جامه کتان و دستار خیش و فرش طبری و حصیر طبری وچوب شمشاد خیزد که بهمه جهان جائی دیگر نبود و از وی ترنج و نارنج خیزد و گلیم سپید کومس و گلیم دیلمی زربافت و دستارچه زربافت گوناگون و کیمخته خیزد و از وی آلاتهای چوبین خیزد چون کفچه و شانه و شانه نیام و ترازوخانه و کاسه و طبق و طینوری و آنچ بدین ماند- انتهی. و صاحب معجم البلدان گوید: آمل... نام بزرگترین ِ شهرهای طبرستان بزمین هامون و دشت و جزء اقلیم چهارم، طول آن 77 درجه و ثلث و عرض 37 درجه و سه ربعاست. بین آمل و ساریه هشت و میان آمل و رویان دوازده و فاصله آن تا شالوس ( چالوس ) دوازده فرسنگ است. از مصنوعات آمل سجاده های نیکوست - انتهی. و حمداﷲ مستوفی گوید: آمل از اقلیم چهارم باشد طولش از جزایر خالدات نزک و عرض آن از خط استوا لز. طهمورث ساخت شهری بزرگ است و هوایش بگرمی مایل و مجموع میوه های سردسیری و گرمسیری از لوز و جوز و انگور و خرما و نارنج وترنج و لیمو و مرکب و غیره فراوان باشد و مشمومات بغایت خوب و فراوان چنانچه اگر شهربند شود هیچ چیز ازبیرون احتیاج نباشد - انتهی. رود هراز از این شهر گذرد و معادن ذغال سنگ و آهن در ناحیت آمل بسیار است وآهن آن را در قدیم نیز استخراج می کرده اند. و شهر کنونی آمل بر خرابه های شهر قدیم بنا شده است و ظاهراً این شهر یک یا چند بار از طغیان رود هراز یا علل دیگرویران گردیده است. عده سکنه فعلی آن ده هزار است. و حدود فعلی این ناحیت از شمال دریای خزر و از مشرق سوادکوه و بارفروش و از جنوب لاریجان و از مغرب نمارستاق است:
فرهنگ معین
(اُ مُّ ) [ ع. ] (ص. ) کهنه پرست، کسی که با تمدن و تجدد سازگار نباشد.
فرهنگ عمید
کسی که آشنا به آداب ورسوم زمان نباشد و لباس و ظاهر یا افکارش مطابق زمانه نیست، کهنه پرست.
فرهنگ فارسی
نام شهری بغربی جیحون امیدوار
امید، آرزو، آرمان، آمال جمع، کهنه پرست، کسی که آشنابه آداب تجددوتمدن نباشد، بیشتردرباره زنان گفته می شود
( صفت ) ۱ - کسی که باداب تجدد و تمدن آشنا نباشد (بیشتر در مورد زنان استعمال شود ) زن شلخته و بد سر و وضع.
فرهنگ اسم ها
معنی: امید، آرزو، ( در قدیم ) امید و آرزو، به فتح الف
دانشنامه عمومی
دانشنامه آزاد فارسی
رجوع شود به:چارجو
تغییرمسیر به:
کمبل، جوزف (۱۸۷۹ـ۱۹۴۴)
دانشنامه اسلامی
معنی عَمَل: عمل - کار(عمل، عبارت از هر فعلی است که از جانداری با قصد انجام شود، پس عمل اخص از فعل است، چون فعل به کارهایی هم که از حیوانات بدون قصد سر میزند، اطلاق میشود، و حتی گاهی در جمادات نیز اطلاق میشود، ولی کلمه عمل کمتر در اینگونه موارد اطلاق میگردد...
معنی عَمِلَ: انجام داد
تکرار در قرآن: ۲(بار)
آرزو، امید. بگذار بخورند و برخوردار شوند و آرزو سر گرمشان کند این کلمه فقط دو بار در قرآن آمده است: کهف: 46، حجر: 3.
ویکی واژه
(جمع): آمال.
کسی که به آداب تجدد و تمدن آشنا نباشد؛ اغلب در مورد زنان بکار میرود.
زن شلخته و بد سر و وضع.
جمله سازی با امل
در شغل ز خارف دنیی دون مانده به هزار امل، مفتون
شرابی خوردهام از جام طفلی که در خم خانهٔ هر کاملی نیست
این گریه چون معامله با سبط مصطفی ست حاشادر این معامله گر ما زیان کنیم