اغماض

جمع : اغماضات - در فرهنگ فارسی: چشم فرو خواباندن، چشم برهم نهادن، چشم پوشی کردن، چشم پوشی

چشم خود خواباندن چشم فرو کردن آسان گرفتن

چشم پوشی گذشت - زمین پست و نرم و زمین مغاک

در سال ۱۹۵۵، رضا زاده شفق، سوسیالیست اظهار داشت: «من کاملاً با ناظران غربی موافقم که ایران را ملتی از افراد آنارشیست توصیف می‌کنند در کشور ما هر کسی خود را رهبر می‌داند، هدف‌ های خود را تعیین می‌کند، راه خود را می‌رود و بدون اغماض دیگران را زیر پا می‌گذارد.»

لغت نامه دهخدا

[ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ غَمض، زمین پست و نرم و زمین مغاک. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). ج ِ غمض، زمین مطمئن. ( از اقرب الموارد ).
[ اِ ] ( ع مص ) حقیر و خوار شمردن کسی را چشم: اغمضت العین فلاناً اغماضا. ( منتهی الارب ). حقیر و خوار شمردن چشم فلان را. ( ناظم الاطباء ). || پیشی گرفتن از کسی سپس پیشی گرفتن وی در برابر دویدن. ( منتهی الارب ). پیشی گرفتن فلان از بهمان پس از آن که بهمان در دویدن پیشی گرفته بود. ( ناظم الاطباء ). در مسابقه پیشی گرفتن بر کسی پس از آن که کس پیشی گرفته بود. ( از اقرب الموارد ). || محابا کردن در خرید و فروخت. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). خواستار کم کردن از بهای چیزی شدن بسبب پستی آن و فزونی خواستن متاع: اغمض فی السلعة؛ استحط من ثمنها لردأتها و استزاده منها. ( از اقرب الموارد ). و منه قوله تعالی: «لاتیمموا الخبیث منه تنفقون و لستم بآخذیه الا ان تغمضوا فیه »؛ ای لاتنفق فی قرض ربک خبیثاً فانک لو اردت شرأه لم تأخذه حتی تحط فی ثمنه. ( منتهی الارب ). || آسان داشتن از کسی درخرید و فروخت. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). آسان فراگرفتن در معامله. ( ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ).آسان گرفتن در معامله. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ). آسان گرفتن در خرید و فروش. ( از اقرب الموارد ). آسان گرفتن در معاملت. ( المصادر زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). || چشم فروخوابانیدن. یقال: اغمض لی فیما بعتنی کأنک ترید الزیادة منه لردائته و الحط من ثمنه. ( از منتهی الارب ). چشم فروگرفتن. ( ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ). چشم فروخوابانیدن. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). پلکهای چشم بر هم فروخوابانیدن. ( از اقرب الموارد ). چشم فروکردن. ( المصادر زوزنی ). چشم فاکردن. ( تاج المصادر بیهقی ). || باریک کردن دم شمشیر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). باریک گردانیدن لبه شمشیر: اغمض حد السیف؛ رققه. ( از اقرب الموارد ). کرانه شمشیر تُنُک کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). || یقال: ما اکتحلت اغماضاً؛ یعنی دمی نخفتم. ( منتهی الارب ). || سخن غامض و باریک معنی گفتن. ( یادداشت بخط مؤلف ). || ( ع اِمص ) چشم پوشی. ( از منتخب بنقل غیاث اللغات ). مأخوذ از تازی. چشم پوشی. صرف نظر. تغافل. اهمال. ( ناظم الاطباء ). گذشت. ( از یادداشت مؤلف ): هرکار که بقصد نقض عهد منسوب نباشد مجال تجاوز و اغماض فراختر باشد. ( کلیله و دمنه ). زلات او بنظر عفو و اغماض ملاحظه می افتاد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 341 ).

فرهنگ معین

( اِ ) [ ع. ] ۱ - (مص م. ) چشم پوشی کردن، نادیده گرفتن. ۲ - (اِمص. ) گذشت، چشم پوشی.

فرهنگ عمید

۱. چشم پوشی از گناه یا خطای کسی، چشم پوشی کردن.
۲. [قدیمی] چشم خواباندن، چشم بر هم نهادن.

ویکی واژه

چشم پوشی کردن، نادیده گرفتن.
گذشت، چشم پوشی.

جملاتی از کلمه اغماض

غلظت گازهای گلخانه‌ای متعدد در طول زمان افزایش یافته‌است. فعالیت انسانی سطوح گازهای گلخانه‌ای عمدتاً در اثر آزادسازی دی‌اکسید کربن افزایش می‌دهد، اما تأثیرات بشر بر گازهای دیگر مانند متان، قابل اغماض نیست.
از ویژگی‌های ابوحنیفه که جمیع محققین و فقها بر آن اتفاق نظر دارند صراحت و بی‌باکی او در دادن فتوی است و تسامح و اغماض از خصایص فتاوای او می‌باشد.
یافته‌های انسان‌شناسی به نام «جان وایتینگ» که بر روی فرهنگ‌های مختلف مطالعاتی دارد، نشان می‌دهد که میان ترس از ارواح و کمبود میزان آزاد گذاشتن (کمبود مساهله و اغماض) در دوران طفولیت و همین‌طور شدت مجازات کودکان برای پرخاشگری رابطه‌ای وجود دارد. مشاهدات انجام شده در این فرهنگ‌ها، به این فرضیه منجر شده‌است که آداب و رسوم عزاداری در این فرهنگها برای محافظت زنده‌ها از ارواح اجدادی طراحی شده‌اند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم