لغت نامه دهخدا
اصوب. [ اَص ْ وَ ] ( ع ن تف ) باصواب تر و نیکتر. ( غیاث ) ( آنندراج ). صواب تر. بصواب تر:
خواسته بدْهد و نخواهد شکر
این صوابست و آن دگر اصوب.فرخی.
اصوب. [ اَص ْ وَ ] ( ع ن تف ) باصواب تر و نیکتر. ( غیاث ) ( آنندراج ). صواب تر. بصواب تر:
خواسته بدْهد و نخواهد شکر
این صوابست و آن دگر اصوب.فرخی.
(اَ وَ ) [ ع. ] (ص تف. ) صواب تر، درست تر.
صواب تر، راست تر، درست تر.
صواب تر، درست
💡 پس توبه بر سه گونه باشد: یکی از خطا به صواب و دیگر از صواب به اصوب و سدیگر از صواب خود به حق.
💡 و قال مقاتل: علم کیف یخلق کلّ شیء و اللَّه عزّ و جلّ خالق الحسن و القبیح لکن القبیح کان فی علمه ان تکون قبیحا فلمّا کان ینبغی تقبیحه کان الاحسن و الاصوب فی خلقته تقبیحه علی ما ینبغی فی علم اللَّه عز و جل فیه لانّ المستحسنات انّما حسنت فی مقابلة المستقبحات، فلمّا احتاج الحسن الی قبیح یقابله لیظهر حسنه کان تقبیحه حسنا، وَ بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسانِ مِنْ طِینٍ یعنی آدم و هو اوّل حیّ خلق من طین.
💡 و از آنچه مذکور شد معلوم شد که صمت و خاموشی با وجود سهولت و آسانی آن، نافع ترین چیزهاست از برای انسان و از برای بعضی سخنان، اگر چه بعضی فواید هست اما امتیاز میان خوب و بد سخن، نهایت صعوبت دارد و علاوه بر این، چون زبان را رها کردی اقتصار بر سخنان بی عیب مشکل است پس بنابراین، مهما امکن خاموشی را شعار خود ساختن و تا به حد ضرورت نرسد به سخن گفتن نپرداختن، اولی و اصوب است.
💡 قدر او از محل و قدر فلکها اعلا رای او از خرد و قول حکیمان اصوب