اِصطَبل، طَویله یا ستورگاه، مکانی است که در آن اسبها نگهداری و تغذیه میشوند. بیشتر اصطبلها دارای بخشهای کوچکی هستند که در هر کدام یک اسب نگهداری میشود. در ستورگاهها، طاقچهای که در کنار دیوار درست میکنند و خوراک چهارپایان را در آن میریزند، آخور نامیده میشود. واژهٔ اصطبل یک وامواژه در فارسی است که از طریق زبان عربی رایج در سرزمین شام، از واژهٔ لاتین Stabulum گرفته شده است. ریشهٔ این واژهٔ لاتین نیز به اصل هندواروپایی ste-dhlo بازمیگردد که به معنی ایستادنگاه است. بخش نخست آن، یعنی ste، همریشه با فعل ایستادن در فارسی است. واژههایی که در گذشته در فارسی برای اصطبل به کار میرفتهاند عبارتند از: ستورگاه، ستورخانه، جای باش ستور، آخور، آخورگاه، پاگاه، پایگاه، آکنده، شنکله، شولیده و بارهبند. به آخور شترها نیز شترخانه میگفتند. واژهٔ ستور در فارسی به معنی حیوان به کار میرود، اما بیشتر به معنی هر یک از چهارپایان است.
اصطبل
لغت نامه دهخدا
لولا ابوالفضل ولولا فضله
لسد باب لایسنی قفله
و من صلاح راشد اصطبله.( از المعرب ص 19 ).و در حاشیه بنقل از نسخه ای دیگر آرد: اصطبل رومی است. آخور ستور یعنی پایگاه. ( مؤید ). جای ستور. ج، اصطبلات، اصابل. ( مهذب الاسماء ). آخر. ( زمخشری ). پاگاه. طویله. ستورگاه. آخور. آخور چارپایان. آکنده. ستورخانه. جای ستور. شترخانه.جای ایستادن دواب. جای دواب. جای ستور. و رجوع به دزی ج 1 ص 26 شود.
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - جایگاه چارپایان ستورخانه ستور گاه طویله. ۲ - آخور
دانشنامه عمومی
در ستورگاه ها، طاقچه ای که در کنار دیوار درست می کنند و خوراک چهارپایان را در آن می ریزند آخور نامیده می شود.
اصطبل وام واژه ای است در پارسی که از راه عربی رایج در سرزمین شام از واژه لاتین Stabulum گرفته شده است. ریشه این واژه لاتین نیز به اصل هندواروپایی * - ste - dhlo بازمی گردد که به معنی ایستادنگاه است. و بخش نخست آن یعنی ste هم ریشه با «ایستادن» فارسی است.
واژه هایی که در گذشته در پارسی برای اصطبل به کار می رفته عبارتند از ستورگاه، ستورخانه، جای باش ستور، آخور، آخورگاه، پاگاه، پایگاه، آکنده، شنکله، شولیده و باره بند. به آخور شترها هم شترخانه می گفتند. ستور در پارسی هم به معنی حیوان بکار برده میشود ولی بیشتر به معنی هر یک از چارپایان است.
ویکی واژه
معر -
طویله.
آخور.
جمله سازی با اصطبل
وگر که نیست در اصطبل مخدوم در این همسایه شخصی میفروشد
فکر امر و نهی و جاه و منصبت خانه و اصطبل و خیل و مرکبت
اندر آن وادی نمودند انتخاب گوشهای را بهر اصطبل دواب