اشکبوس، قهرمان کوشانی در شاهنامه، در نبرد کاموس کشانی به افراسیاب کمک کرده و با ایرانیان میجنگد. در ترجمه عربی شاهنامه بوندری، نام او به صورت اسکبوس ذکر شده است. در داستان جنگ کاموس، افراسیاب او را به کمک پیران ویسه میفرستد. در این نبرد، اشکبوس ابتدا با رهام میجنگد و او را شکست میدهد. سپس رستم، که پیاده است، با او که سوار بر اسب است، به مبارزه میپردازد و در نهایت او را با تیر میکشد و سینه و پهلویش را با چاقو میزند. نبرد رستم و اشکبوس در مینیاتورهای ایرانی به عنوان یک موضوع رایج انتخاب شده است. گفته میشود که کشانیان به امپراتوری کوشانی تعلق دارند. موضوع بحث، جنگ میان ایرانیان و تورانیان است. زمانی که کیخسرو بر تخت سلطنت ایران نشسته بود، افراسیاب در سرزمین توران بر تخت پادشاهی قرار داشت. سپاه توران به همراه سردارانی از سرزمینهای دیگر به ایران حمله میکند. کیخسرو، رستم را به یاری میطلبد. اشکبوس، پهلوان سپاه توران، به میدان میآید و درخواست مبارزه میکند. چند تن از سپاه ایران به میدان میروند، اما در نهایت، رستم به صورت پیاده به میدان میآید. نبرد رستم با وی یکی از برجستهترین صحنههای نبرد تن به تن است که در آن شوخطبعی، چالاکی، دلاوری و زبانآوری به زیبایی در هم تنیده شدهاند.
اشکبوس
لغت نامه دهخدا
سواری که بد نام او اشکبوس
همی برخروشید مانند کوس. فردوسی.از اشکبوس گریه تأثیر غم مخور
کز رستم است عشق تو فیروزجنگ ترتأثیر.و صاحب مؤید الفضلا آرد:نام مبارزی کیانی که بمدد افراسیاب آمده بود و افراسیاب او را به یاری پیران سرلشکر خویش که به طوس بن نوذرشاه سرلشکر ایرانیان بجنگ بود، فرستاد. چون اشکبوس به میدان آمد، رهام بن گودرز در میدان رفت و چون به مبارزت با اشکبوس برنیامد، از پیش او گریخت. رستم کوفته راه بود، بناء علیه رستم پیاده در میدان آمد وبزخم تیر اشکبوس را کشت. کذا فی شرفنامه - انتهی. وصاحب انجمن آرا آرد: نام پهلوانی بوده تورانی منسوب به شهر کشان که بحمایت افراسیاب به تسخیر شهر ایران آمده و بدست رستم زال کشته شد، چنانکه فردوسی گفته:
سواری که بد....
بیامد که جوید به ایران نبرد
سر هم نبرد اندرآرد به گرد.
چون رهام گودرز از او ستوه و به کوه شد، رستم پیاده به جنگ او رفت. نخست اسب او را به تیری افکند و تیری دیگر بر او زد که از پشتش برون جست. هم فردوسی گفته:
بزد تیر بر سینه اشکبوس
فلک آن زمان دست او داد بوس
قضا گفت گیر و قدر گفت ده
ملک گفت احسنت و مه گفت زه.
چنان ز سایه مژگان او هراسیدم
که اشکبوس کشائی ز تیر رستم زال.قاآنی ( از فرهنگ ضیاء ).و رجوع به تاریخ جهانگشا ج 2 ص 173 وشعوری ج 1 ص 110 شود.
فرهنگ فارسی
فرهنگ اسم ها
معنی: فرزند پهلوان، ( اَعلام ) ( در شاهنامه ) پهلوان افسانه ای سپاه توران، که در جنگ با رستم کشته شد، ( در اعلام ) نام پهلوانی از کوشان که به دست رستم کشته شد، از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور تورانی و از فرماندهان سپاه خاقان چین
دانشنامه آزاد فارسی
در شاهنامۀ فردوسی، پَهلوانی کُشانی. اَفراسیاب او را به کمک سپهدار خود پیرانِ ویسِه فرستاد. نخست رُهام با اشکبوس به نبرد پرداخت؛ اما تاب ایستادگی نیاورد. اَشکبوس به کوه گریخت و رُستَم، خشمگین از ضعف رهام، پیاده به جنگ با اشکبوس شتافت و او را با یک تیر از پای درآورد.
ویکی واژه
اشکبوس به دو بخش اشک - بوس قابل تجزیه است که بخش اول اشک ممکن است با اشکیدا، یا بصورت اسک با اسکیتها و سکایان برابر باشد.
جمله سازی با اشکبوس
کمان را بزه کرد زود اشکبوس تنی لرز لرزان و رخ سندروس
بزد بر بر و سینهٔ اشکبوس سپهر آن زمان دست او داد بوس
ور به زور آوری و، صف شکنی اشکبوسی و، پور دستانی