داد زدن

لغت نامه دهخدا

داد زدن. [ زَ دَ ] ( مص مرکب ) آواز بلند برآوردن. فریاد کردن.

فرهنگ فارسی

آواز بلند بر آوردن

جمله سازی با داد زدن

آنچه اشراف بلد داد زدندی کایقوم تخم در شوره مکارید نبخشید ثمر
از ره بیداد زدندش بسی قاعدهٔ داد ندید از کسی
بیدادها کنند وکسی را یک دم مجال داد زدن نیست
از سر بیداد زدندش بسی قاعدهٔ داد ندید از کسی