لغت نامه دهخدا
خموشانه. [ خ َ ن َ / ن ِ ] ( اِ مرکب ) حق السکوت. رشوتی که به کسی می دهند تا او در موردی سکوت کند. ( یادداشت بخط مؤلف ):
صد دگر بخموشانه میدهم رشوت
نه بهر من ز برای خدای را زنهار.انوری.
خموشانه. [ خ َ ن َ / ن ِ ] ( اِ مرکب ) حق السکوت. رشوتی که به کسی می دهند تا او در موردی سکوت کند. ( یادداشت بخط مؤلف ):
صد دگر بخموشانه میدهم رشوت
نه بهر من ز برای خدای را زنهار.انوری.
۱. شراب گیرا و قوی، خاموشانه.
۲. حق السّکوت.
۱ - خاموشانه بطور خاموش. ۲ - ( اسم ) حق السکوت.
حق السکوت رشوتی که بکسی می دهند تا او در موردی سکوت کند.
خموشانه نام یک آلبوم موسیقی با بداهه نوازی سه تار و کمانچه توسط محمدرضا لطفی و تنبک محمد قوی حلم می باشد. این آلبوم شامل اجرای کنسرت رادیو فرانسه پاییز ۲۰۰۰ و کنسرت بازل سوئیس ۱۹۹۸ است.
۱. آواز ابوعطا ( سه تار ) به مدت ۴۵ دقیقه ۲. آواز بیات زند ( کمانچه ) به مدت ۲۳ دقیقه
خموشانه، حقالسکوت.
💡 هله خامش به خموشیت اسیران برهند ز خموشانه تو ناطق و خاموش بجست
💡 صد دگر به خموشانه میدهم رشوت نه بهر من ز برای خدای را زنهار
💡 خموشید خموشید خموشانه بنوشید بپوشید بپوشید شما گنج نهانید
💡 نی خمش کن که خموشانه بباید دادن پاسبان را چو به شب ما سوی کاشانه شویم
💡 یک زمانم بهل ای جان که خموشانه خوش است ما سخن گوی خموشیم که چون میزانیم