اضمحلال

اضمحلال به معنای زوال، تضعیف یا نابودی است و به فرایند کاهش یا از بین رفتن تدریجی چیزی گفته می‌شود. این واژه می‌تواند در زمینه‌های مختلفی از جمله فیزیکی، اجتماعی، روانی و فرهنگی به کار رود. به عنوان مثال اضمحلال روحی به معنای کاهش تدریجی انرژی و انگیزه در فرد است که می‌تواند ناشی از فشارهای روانی یا اجتماعی باشد.

مترادف‌های این کلمه عبارتند از: زوال، نابودی، کاهش، تضعیف.

از سوی دیگر رشد، شکوفایی، تقویت، پیشرفت نیز متضادهای کلمه اضمحلال می‌باشند.

لغت نامه دهخدا

اضمحلال. [ اِ م ِ ] ( ع مص ) نیست شدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( زوزنی ) ( مجمل اللغة ). نیست شدن و نابود شدن. ( مؤید الفضلا ). رفتن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). ناپدید شدن. برافتادن. برافتادگی. فنا و نیستی. ذهاب و انحلال و تلاشی. ( از اقرب الموارد ). || گشاده و پریشان شدن ابر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). انقشاع ابر. تقشع. ( از اقرب الموارد ). اضمحنان. ( از منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به اضمحنان شود.

فرهنگ معین

(اِ مِ ) [ ع. ] ۱ - (مص ل. ) نیست شدن. ۲ - از هم پاشیدن. ۳ - (اِمص. ) نابودی.

فرهنگ عمید

نیست شدن، تباه شدن، از میان رفتن، نابود شدن، برافتادن، ازهم پاشیدگی، نابودی.

فرهنگ فارسی

نیست شدن، تباه شدن، ازمیان رفتن، نابودشدن، برافتادن، ازهم پاشیدگی، نابودی
۱ - ( مصدر ) نیست شدن نابود شدن. ۲ - از هم پاشیدن. ۳ - ( اسم ) ناپدیدی. ۴ - از هم پاشیدگی.

ویکی واژه

نیست شدن.
از هم پاشیدن.
نابودی.

جملاتی از کلمه اضمحلال

از زمانی که ارتباطات با دنیای غرب قوت پیدا کرد، قدرت چینی‌ها شروع به اضمحلال نمود. در همین زمان ژاپن که از زیر یوغ چینی‌ها خارج شده بود، جایگاه خود را به عنوان کشوری مستقل تثبیت کرد. در جریان جنگ جهانی دوم کره، تایوان، بیشتر شرق چین، هنک کنگ و ویتنام به کنترل ژاپنی‌ها درآمد. با شکست ژاپن در این جنگ کره مستقل شد و پس از شکست جمهوری خواهان از کمونیست‌ها در چین، تایوان به عنوان جمهوری چین تشکیل گردید.
این مجموعه نمایشی از پنج قسمت مستقل تشکیل شده بود که وجه مشترک همهٔ آنها، به تصویر کشیدن اضمحلال و سقوط روابط خانوادگی و مناسبات اجتماعی در جامعه آمریکا بود و هر قسمت از آن، به گوشه‌ای از این انحطاط می‌پرداخت.
موسورگسکی روز و شب را در میخانه‌ای در سن پترزبورگ به همراه مردمانی نه چندان خوشنام می‌گذراند. او و دوستان مشروب‌خوارش نوشیدن الکل را امری مطلوب تلقی و آن را به اعتراضی اخلاقی و زیبایی‌شناسانه تعبیر می‌کردند. اما در عمل این رفتار نمایشی منجر به انزوا و اضمحلال بیشتر موسورگسکی شد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم