فرهنگ معین
(هِ وَ ) [ ع. فا. ] (ص مر. اِمر. ) خوب - روی، خوش سیما.
(هِ وَ ) [ ع. فا. ] (ص مر. اِمر. ) خوب - روی، خوش سیما.
شاهد مانند، خوب رو، زیبا.
( صفت ) خوبروی خوش سیما.
خوب - روی، خوش سیما.
💡 ای که پابوسی، فغانم زن که من زاهد کویم، ولی شاهدوشم
💡 شانه به درد آورد تارک شاهدوشان طاقت زخم اره از زکریا طلب