سپیجاب

لغت نامه دهخدا

سپیجاب.[ س َ ] ( اِخ ) شهر معروف بماوراء النهر:
ور آزاد شاه سپیجاب بود
میان گوان دُرّ خوشاب بود.فردوسی ( شاهنامه چ بروخیم ص 686 ).بخارا و سغد و سمرقند و چاج
سپیجاب و آن کشور وتخت و تاج.فردوسی ( شاهنامه چ بروخیم ص 574 ).رجوع به اسبیجاب و اسفیجاب و سنجاب و سپنجاب شود.

ویکی واژه

به قول شاهنامه کشور کاموس در برهه‌ای. و این سرزمین شاهنامه‌ای ممکن است با ترکان‌چین مرتبط باشد. ز مرز سپیجاب تا دشت روم..... سپاهی که بود اندر آباد بوم

جمله سازی با سپیجاب

💡 احمد یَسَوی (زادهٔ ۱۰۹۳ میلادی در روستای اسپیجاب (سَیرَم) قزاقستان امروزی، وفات ۱۱۶۶ میلادی یَسی) متصوف ترک، شاعر و بنیانگذار طریقت یسویه می‌باشد.

💡 سپیجاب و سغدش به گودرز داد بسی پند و منشور آن مرز داد

💡 اسپیجاب و طراز از شهرهای سامانیان بودند. اسماعیل سامانی مردم زرتشتی طراز را به اجبار مسلمان کرد. در بعضی از کتاب‌های تاریخ مردم شهر طراز، مسلمان و فارسی‌زبان نام برده شده‌اند.

💡 آماج تواز بست بودتا به سپیجاب پرتاب تو از بلخ بود تا به فلسطین

💡 به خارا و سغد و سمرقند و چاچ سپیجاب و آن کشور و تخت عاج

💡 در ادبیات فارسی به‌طور فراوان نام شهرهای اسپیجاب و طراز آمده است برای نمونه در شعر رودکی سمرقندی آمده است:

فمبوی یعنی چه؟
فمبوی یعنی چه؟
سربسته یعنی چه؟
سربسته یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز