دندنه

دندنه به صدای خاصی اشاره دارد که مگس‌ها و زنبورها هنگام پرواز یا فعالیت‌های خود تولید می‌کنند. این صدا معمولاً به صورت وز وز کردن شنیده می‌شود.

همچنین دندنه به سخن گفتن به صورت آرام و زیرلبی اشاره دارد، به گونه‌ای که دیگران به سختی می‌توانند آن را بشنوند یا متوجه شوند. این نوع سخن گفتن به دلایل مختلفی انجام می‌شود، مانند حفظ حریم خصوصی یا ابراز نظرات شخصی.

لغت نامه دهخدا

( دندنة ) دندنة. [ دَ دَ ن َ ] ( ع مص ) بانگ کردن مگس. || در جایی آمد و شد کردن مرد. || سخن گفتن به آواز خفی که به فهم نیاید. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). سخن گفتن چنانکه شنوند و درنیابند. ( المصادر زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( از مجمل اللغة ).
دندنة. [ دَ دَ ن َ ] ( ع اِ ) آواز مگس و زنبوران. || سخن به آواز خفی که فهم نشود. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).
دندنه. [ دَ دَ ن َ / ن ِ ] ( از ع، اِ ) آهسته سخن کردن زیر لب باشد، آن را دندش نیز گویند و دندیدن مصدر آن است. ( آنندراج ). سخن آهسته زیرلبی. ( از برهان ) ( از فرهنگ جهانگیری ):
تیزی که بانگ رعد بم و زیر آن بود
در زیر لب چه دندنه ناتوان کند.کمال اسماعیل ( از آنندراج ).رجوع به دندنة شود.

فرهنگ معین

(دَ دَ نِ یا نَ ) [ ع. دندنة ] ۱ - (مص ل. ) با خود سخن نرم گفتن.۲ - (اِ. ) صدای مگس و زنبور. ۳ - سخن آهسته و زیر لبی که فهمیده نشود.

فرهنگ عمید

۱. بانگ کردن مگس، پشه، زنبور.
۲. سخن گفتن آهسته که فهمیده نشود.
۳. (اسم ) سخن آهسته و زیر لب که مفهوم نشود.

فرهنگ فارسی

بانگ کردن مگس یاپشه، سخن گفتن آهسته که نفهمند
۱ - ( مصدر ) با خود سخن نرم گفتن. ۲ - ( اسم ) صدای مگس و زنبور. ۳ - سخن آهسته و زیر لبی که فهمیده نشود.

ویکی واژه

دندنة
با خود سخن نرم گفتن.
صدای مگس و زنبور.
سخن آهسته و زیر لبی که فهمیده نشود.

جملاتی از کلمه دندنه

موی براندام فتنه تیغ گردد از نهیب چون کند در زیر لب کلک ضعیفت دندنه

نشان آزادی آنست که: از آن فرید عصر خویش بو بکر قحطبی حکایت کنند که: او را پسری بود سر به بی‌رسمیها برآورده، و از شوخی و ناپاکی با جوانان فساق درآمیخته. یکی از پیران طریقت باین پسر برگذشت و وی با اقران خویش در مجلس ملاهی نشسته، و آن بی‌رسمیها بر دست گرفته، و مردم از غیبت وی در دندنه‌ای افتاده، آن پیر را رحمت آمد بر بو بکر قحطبی که تا این مقاسات چون میکشد؟

بدین نمط و نسق، من الفلق الی الغسق در رفقه تازیان با جماعت غازیان میراندم و قوارع قرآن مجید می خواندم، بآمد و شد مسا و صباح و اختلاف غدو و رواح به ثغر هند رسیدم و همهمه مراکب تازیان و دندنه مواکب غازیان بشنیدم.

در صحیفه دوستی نقش خطّی است که جز عاشقان ترجمه آن نخوانند، در خلوت خانه دوستی میان دوستان رازی است که جز عارفان دندنه آن ندانند، در نگارخانه دوستی رنگی است از بی‌رنگی که جز والهان از بی چشمی نه بینند.

فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم