لغت نامه دهخدا
تضارب. [ ت َ رُ ] ( ع مص ) با یکدیگر شمشیر زدن از نیرومندی. تجالد. ( زوزنی ). با هم خصومت نمودن و جنگ کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). تجالد و زدن بعضی بعض دیگر را. ( از اقرب الموارد ).
تضارب. [ ت َ رُ ] ( ع مص ) با یکدیگر شمشیر زدن از نیرومندی. تجالد. ( زوزنی ). با هم خصومت نمودن و جنگ کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). تجالد و زدن بعضی بعض دیگر را. ( از اقرب الموارد ).
(تَ رُ ) [ ع. ] (مص م. ) یکدیگر را زدن، زد و خورد کردن.
یکدیگر را زدن، با هم کتک کاری کردن، زدوخورد کردن.
۱ - ( مصدر ) یکدیگر را زدنبا هم زد و خورد کردن.
یکدیگر را زدن، زد و خورد کردن.
💡 تا پیش از وی شیوه آموزش فقه به صورت کلاسیک و سازمان یافته مطرح نبودهاست و عمدتاً مبتنی بر برگزاری کلاسهای نقل متون حدیث بودهاست. سازمان یافتگی، به مشهور شدن شیخ مفید و فقیهان بعد از وی و تضارب آراء میان آنها کمک شایانی کردهاست.