اعماد

لغت نامه دهخدا

اعماد. [ اِ ] ( ع مص ) ستون نهادن چیزی را. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). ستون قرار دادن زیر چیزی: اعمد الشی ٔ؛ جعل تحته عماداً. ( از اقرب الموارد ). ستون فرانهادن. ( مصادر زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). || سست و گران گردانیدن کسی را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

ستون نهادن چیزی را ستون فرا نهادن.

جمله سازی با اعماد

والاعماد دولت و دنیا جمال دین خوارزمشاه میر هنرمند کامگار
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
سرانجام یعنی چه؟
سرانجام یعنی چه؟
روله یعنی چه؟
روله یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز