اریاح

لغت نامه دهخدا

اریاح. [ اَرْ ] ( ع اِ ) ج ِ ریح. ( منتهی الارب ) ( دهار ). بادها:
ذکرآن اریاح سرد زمهریر
اندر آن ایام و ازمان عسیر.مولوی.

فرهنگ معین

( اَ ) [ ع. ] (اِ. ) جِ ریح، بادها.

فرهنگ عمید

= ریح

ویکی واژه

جِ ریح؛ بادها.

جمله سازی با اریاح

سر چپ و راست می‌فکند سنبل از خمار اریاح بر یسارش و ریحانش در یمین
اریاحکم تجلی البصر یعقوبکم یلقی النظر یا یوسفینا فی البشر جودوا بما الله اشتری
ذکر آن اریاح سرد و زمهریر اندر آن ازمان و ایام عسیر
کاینت کشتی و بحر و من ملاح گشته هر سو روانه بی اریاح