لغت نامه دهخدا
چو مست هر طرفی می فتی و می ناوی
که شب گذشت کنون نوبت دعاست مخسب.مولوی.|| پینکی باشد که مقدمه خواب است. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ). پینکی و خواب. ( انجمن آرا ). پینکی. خواب کردن. ( فرهنگ نظام ) ( جهانگیری ). پینکی رفتن. چرت پیش از خواب. ( فرهنگ خطی ). غنودن و چرت زدن. ( ناظم الاطباء ). || خمیدن. ( فرهنگ نظام ) ( آنندراج ) ( انجمن آرا ) ( جهانگیری ). خم شدن. ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ). || خرامیدن. ( برهان قاطع ) ( فرهنگ نظام ) ( آنندراج ) ( انجمن آرا ) ( جهانگیری ) ( فرهنگ خطی ) ( ناظم الاطباء ). رفتاری به ناز. ( برهان قاطع ). گرازان رفتن. چمیدن. ( فرهنگ خطی ). با ناز و تبختر رفتن. ( ناظم الاطباء ). مانده گردیدن. ( برهان قاطع ). || نالیدن. ( فرهنگ نظام ) ( آنندراج ) ( انجمن آرا ) ( جهانگیری ) ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ خطی ). ناله کردن. ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ). نالش. ( فرهنگ خطی ). || گریستن. ( ناظم الاطباء ). || میان تهی و کاواک نمودن سنگ و یا قطعه چوبی را. ( ناظم الاطباء ). ( از: ناو + یدن ) به معنی بصورت ناو درآوردن. رجوع به ناو شود.