پادیز

لغت نامه دهخدا

پادیز. ( اِ مرکب ) پادیر. چوبی بود که از پس دیوار برافکنند. ( حواشی فرهنگ اسدی نسخه نخجوانی ) :
دیوار کهن گشته نه بردارد پادیز
یک روز همه پست شود رنجش بگذار.رودکی.نه پادیز باید ترا نه ستون
نه دیوار خشت و نه آهن درا.رودکی.و شایداز پاودیز بمعنی دیس باشد یعنی شبه پا. و رجوع به پادیر شود. || پائیز. خزان.

فرهنگ عمید

= پاییز

فرهنگ فارسی

( اسم ) پاییزخزان: (درسن. ست و اربعین و خمسماه بفصل پاذیز قصد بغداد کرد. ) (راحه الصدور راوندی )
پادیر چوبی بود که از پس دیوار برافکنند
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال راز فال راز فال سنجش فال سنجش فال حافظ فال حافظ فال تاروت فال تاروت