مداجات

لغت نامه دهخدا

مداجات.[ م ُ ] ( ع اِمص ) مداوات ملاینه. مصانعه. دشمنی پنهان. ( یادداشت مؤلف ). مداجاة : شرعة ولا و شرب هواء ایشان از تغییر زمان و تکدیر حدثان و نوازغ مداجات و شوائب ممارات مبرا ماند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 197 ). میان حضرت فارس و ایگ به حکم تلاصق دیار مداجاتی که پیوسته بوده است قائم بود. ( المضاف الی بدایع الازمان ص 32 ). مردم هنگام مداجات چون به مهاجات یکدیگر را بنکوهند به سگ ماننده کنند. ( مرزبان نامه ).
مداجاة. [ م ُ ] ( ع اِمص ) مداجات. رجوع به مداجات شود. || ( مص ) مدارا کردن . ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). پوشاندن دشمنی را. ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ). منافقت کردن. ( اقرب الموارد ). || منع کردن بین شدت و رخاء. ( از اقرب الموارد ) ( از منتهی الارب ). منع ما بین سختی و سستی ؛ یعنی نه رد و نه قبول ، نه بندکردگی و نه رهاکردگی. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

مدارا کردن با دشمن، پنهان ساختن دشمنی.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال قهوه فال قهوه فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال نوستراداموس فال نوستراداموس فال فرشتگان فال فرشتگان