منافقت

لغت نامه دهخدا

منافقت. [ م ُ ف َ / ف ِ ق َ ] ( از ع ، اِمص ) دورویی. نفاق. منافقة : در مقابله منافقت مصادقت و در معارضه مخالفت موءالفت و در مواجهه مداهنت مهادنت نهد. ( منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 233 ). رجوع به منافقة شود.
منافقة. [ م ُ ف َ ق َ ] ( ع مص ) با کسی دورویی کردن. نفاق. ( المصادر زوزنی ). دورویی کردن. ( دهار ) ( تاج المصادر بیهقی ). دورویی کردن ، یعنی کفر پوشیدن و ایمان آشکار کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). پنهان داشتن کفر به دل و آشکار ساختن ایمان به زبان. ( از اقرب الموارد ). || در سوراخ شدن موش. ( تاج المصادر بیهقی ). نافقاء ساختن کلاکموش و نافقاء یکی از سوراخهای موش که نهان دارد آن را. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ). در نافقاء رفتن کلاکموش. نفاق. ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ عمید

۱. دورویی کردن، نفاق ورزیدن.
۲. به هم خیانت کردن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال فنجان فال فنجان فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال تاروت فال تاروت فال انگلیسی فال انگلیسی