مذیل. [ م َ ] ( ع ص ) بسیار تفته و بی قرار. ( منتهی الارب ). مریضی که قرار و آرام ندارد و ضعیف است. ( از اقرب الموارد ). رجوع به مذل و مذال شود. || فاش کننده راز. ( منتهی الارب ). مفشی سر. ( اقرب الموارد ). رجوع به مذل شود. || سست. ( منتهی الارب ): مذل رجله ؛ خدرت و فی الاساس : امذلت مفاصله امذالاً؛ فترت. || سمیح. بخشنده. ( از اقرب الموارد ). رجوع به مذل و مذال شود. || ( اِ ) نرم آهن. ( منتهی الارب ) ( از متن اللغة ). حدیدالانثی. ( اقرب الموارد ). مذیل. [ م ُ ذَی ْ ی َ] ( ع ص ) درازدامن : رداء مذیل ؛ چادر درازدامان. ( از منتهی الارب ). با دامن بلند. ( یادداشت مؤلف ). طویل الذیل. ( اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). || کتاب ذیل و تذییل نوشته. ( یادداشت مؤلف ). کتابی که اضافی بر آنچه در متن دارد مطالبی در ذیلش نوشته شده باشد. ( از اقرب الموارد ). ذیل نبشته. || آنکه در بادروزه دارد خود را. ( منتهی الارب ). بادروزه پوش. بذاله پوش. ( یادداشت مؤلف ). || آنکه کار نفس خود، خود کند. ( از منتهی الارب ). آنکه خود کار خود کند نه خادمی و خادمه ای. ( یادداشت مؤلف ). متبذل. ( اقرب الموارد ) ( متن اللغة ). مُذیل. متذیل. ( متن اللغة ).
فرهنگ معین
(مُ ذَ یَّ ) [ ع . ] (اِمف . ) ۱ - دامن دار. ۲ - کتاب یا رساله ای که در ذیل آن شرح داشته باشد. (مَ ذَ یِّ ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - کسی که دامن جامه را بلند سازد. ۲ - آنکه بر مطلبی یا کتابی ذیلی نویسد.
فرهنگ عمید
ویژگی کتابی که مطالبی در ذیل آن نوشته شده باشد، ذیل داده شده.
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱- کسی که دامن جامه را بلند سازد . ۲- آنکه بر مطلبی یا کتابی ذیلی نویسد . بسیار تفته و بی قرار
ویکی واژه
دامن دار. کتاب یا رسالهای که در ذیل آن شرح داشته باشد. کسی که دامن جامه را بلند سازد. آنکه بر مطلبی یا کتابی ذیلی نویسد.