مذیل

لغت نامه دهخدا

مذیل. [ م َ ] ( ع ص ) بسیار تفته و بی قرار. ( منتهی الارب ). مریضی که قرار و آرام ندارد و ضعیف است. ( از اقرب الموارد ). رجوع به مذل و مذال شود. || فاش کننده راز. ( منتهی الارب ). مفشی سر. ( اقرب الموارد ). رجوع به مذل شود. || سست. ( منتهی الارب ): مذل رجله ؛ خدرت و فی الاساس : امذلت مفاصله امذالاً؛ فترت. || سمیح. بخشنده. ( از اقرب الموارد ). رجوع به مذل و مذال شود. || ( اِ ) نرم آهن. ( منتهی الارب ) ( از متن اللغة ). حدیدالانثی. ( اقرب الموارد ).
مذیل. [ م ُ ذَی ْ ی َ] ( ع ص ) درازدامن : رداء مذیل ؛ چادر درازدامان. ( از منتهی الارب ). با دامن بلند. ( یادداشت مؤلف ). طویل الذیل. ( اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). || کتاب ذیل و تذییل نوشته. ( یادداشت مؤلف ). کتابی که اضافی بر آنچه در متن دارد مطالبی در ذیلش نوشته شده باشد. ( از اقرب الموارد ). ذیل نبشته. || آنکه در بادروزه دارد خود را. ( منتهی الارب ). بادروزه پوش. بذاله پوش. ( یادداشت مؤلف ). || آنکه کار نفس خود، خود کند. ( از منتهی الارب ). آنکه خود کار خود کند نه خادمی و خادمه ای. ( یادداشت مؤلف ). متبذل. ( اقرب الموارد ) ( متن اللغة ). مُذیل. متذیل. ( متن اللغة ).

فرهنگ معین

(مُ ذَ یَّ ) [ ع . ] (اِمف . ) ۱ - دامن دار. ۲ - کتاب یا رساله ای که در ذیل آن شرح داشته باشد.
(مَ ذَ یِّ ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - کسی که دامن جامه را بلند سازد. ۲ - آنکه بر مطلبی یا کتابی ذیلی نویسد.

فرهنگ عمید

ویژگی کتابی که مطالبی در ذیل آن نوشته شده باشد، ذیل داده شده.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱- کسی که دامن جامه را بلند سازد . ۲- آنکه بر مطلبی یا کتابی ذیلی نویسد .
بسیار تفته و بی قرار

ویکی واژه

دامن دار.
کتاب یا رساله‌ای که در ذیل آن شرح داشته باشد.
کسی که دامن جامه را بلند سازد.
آنکه بر مطلبی یا کتابی ذیلی نویسد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم