مفشی

لغت نامه دهخدا

مفشی. [ م ُ ف َش ْ شی ] ( ع ص ) کاسرالریح. ( ناظم الاطباء ). هرچه ریاح مجتمعه را متفرق ساخته و قابل دفع کند. ( تحفه حکیم مؤمن ). و رجوع به مدخل بعد شود.

فرهنگ فارسی

کاسر الریح . هر چه ریاح مجتمعه را متفرق ساخته و قابل دفع کند .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم