فریقه

لغت نامه دهخدا

( فریقة ) فریقة. [ ف َ ق َ ] ( ع اِ )به یونانی گیاهی است که آن را به فارسی شلمیز و شنبلیله و به عربی حلبه خوانند. ( برهان ). حلبه است. ( تحفه حکیم مؤمن ). به عربی خرمایی است ک با حلبه طبخ نمایند برای نفساء و یا حلبه ای است که با حبوب طبخ نمایند. ( فهرست مخزن الادویه ). نوعی طعام زچه که از دانه شنبلید یا خرما یا دیگر دانه ها پزند. ( فرهنگ فارسی معین ). || پاره ای از گوسفندان متفرق و پریشان شده به شب از گله خود. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به فریق شود.

فرهنگ معین

(فَ قَ یا ق ) [ ع . فریقة ] (اِ. ) ۱ - عده ای از گوسفندان متفرق و پریشان شده به شب از گلة خود. ۲ - نوعی طعام که از دانه شنبلید یا خرما یا دیگر دانه ها پزند. ۳ - شنبلیله .

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - عده ای از گوسفندان متفرق و پریشان شده بشب از گله خود ۲ - نوعی طعام زچه که از دانه شنبلید یا خرما یا دانه ها بزند ۳ - ( اسم ) شنبلیله .
به یونانی گیاه است که آن را به فارسی شلمیز و شنبلیله و به عربی حلبه خوانند . حلبه است .

ویکی واژه

فریقة
عده‌ای از گوسفندان متفرق و پریشان شده به شب از گلة خود.
نوعی طعام که از دانه شنبلید یا خرما یا دیگر دانه‌ها پزند.
شنبلیله.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال زندگی فال زندگی فال رابطه فال رابطه فال چای فال چای