لغت نامه دهخدا
غضاضة. [ غ َ ض َ ] ( ع مص ) غضاضة کسی ؛ تازه روی گردیدن او. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). غضاضة شباب ؛ طراوت و تری و تازگی و جوانی. ( از قطر المحیط ). تازه شدن. ( مجمل اللغة ) ( مصادر زوزنی ). تازگی. طراوت. ( صراح ). || غضاضة طَرف ؛ فروخوابانیدن چشم را.( منتهی الارب ) ( آنندراج ). غض. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || غضاضة بصر؛ منع آن از چیزی که دیدن آن حرام است. ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). || برداشت کردن مکروه را. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ). || کم گردیدن مرتبه کسی و برافتادن از پایه خود. || غضاضة صوت ؛ فروداشتن آواز را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). خفض آواز. ( اقرب الموارد ). آهسته کردن آواز را. || غضاضة شاخه ؛ شکستن و جدا نگشتن آن : غض الغصن غضاضة؛ کسره و لم ینعم کسره. ( قطر المحیط ). || ( اِمص ) خواری. کمی ، یقال : لیس علیک فی هذا الامر غضاضة؛ ای ذلة و منقصة. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). ج ، غَضائِض. ( المنجد ). و در اقرب الموارد غضائض جمع غضیضة آمده است.