خوسیدن. [ دَ ] ( مص ) خشکیدن. || درهم کشیدن. || پرچین کرده شدن. || تر کرده شدن. || جاری شدن از چشم. || جمع کردن. گرد کردن. فراهم آوردن. ( ناظم الاطباء ). خوسیدن. [ خوَ / خ ُدَ ] ( مص ) خوابیدن. ( لغت محلی شوشتر، نسخه خطی ).
ویکی واژه
(دشتی): خوابیدن. خسبیدن. ومضارع خوسید (میخُوسد/میخُوسه) است. (گذشته): احمد خوسیده. (احمد خوابیده است) (مضارع): هر شو ساعت نه و نیم میخوسم. (هر شب ساعت نه و نیم میخوابم) (امر): بخوس تا خسّه نشی. (بخواب تا خسته نشوی)