تنجیدن. [ ت َ دَ ] ( مص ) بمعنی پیچیدن و درهم فشردن باشد.( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). درهم کشیدن و سخت وتنگ کشیدن. ( ناظم الاطباء ). شاید از ریشه تنگ بمعنی ضیق ، ترنجیدن و درهم فشردن. سخت بستن. تنگ بستن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). فراهم فشاردن. ( فرهنگ اسدی نخجوانی ، یادداشت ایضاً ). پیچیدن و فراهم فشردن باشد. ( معیار جمالی چ دانشگاه ص 64 ). دکتر معین در حاشیه برهان آرد: تنجیدن بمعنی کشیدن و بستن و آشامیدن ،اوستا «تنگ » ، ( کشیدن ). استی «تین جین ، ای تین جون » ، ( پهن کردن ). بلوچی «تجنگ » ، ( گستردن ، کشیدن ، توسعه یافتن ). انتقال معنی کشیدن به معنی نوشیدن در «آهنجیدن » و «کشیدن » دیده میشود. هوبشمان مصدر مزبور را از ریشه سانسکریت «تنک ، تنج » ، پراکریت «تنکتی » ، ( کشیدن ) میداند. اسدی آورده است ترنج تنج باشد... ( برهان ج 1 ص 516 ) : مهر مفکن برین سرای سپنج کاین جهان پاک بازی و نیرنج نیک او را فسانه دارو شد بد او را کمرت نیک بتنج.رودکی ( از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 55 ).بتنجید عذرا چومردان جنگ ترنجید بر بارگی تنگ تنگ.عنصری.گهش میزن بپای کین و میکش گهش میکش بدست قهر و می تنج.( معیار جمالی چ دانشگاه ص 66 ). || خشمگین گشتن. رنجیدن. اندوهگین شدن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). پریشان شدن و دلتنگ گشتن. ( ناظم الاطباء ) : بسی راندی از گفت بی سود خنج کنون پاسخ از بخت یابی متنج.اسدی ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).|| باهم غلطاندن. || افتادن. ( ناظم الاطباء ). رجوع به تنج شود.
فرهنگ معین
(تَ دَ ) (مص ل . ) درهم فشرده شدن ، به خود پیچیدن .
فرهنگ عمید
۱. به خود پیچیدن، در هم فشردن، در هم کشیدن: بتنجید عذرا چو مردان جنگ / ترنجید بر بارگی تنگ تنگ (عنصری: ۳۵۸ ). ۲. خشمگین شدن.
فرهنگ فارسی
بخودپیچیدن، درهم فشرده شدن، درهم کشیده شدن ( مصدر ) پیچیدن بخود در هم فشرده شدن ترنجیدن .