پلغده

لغت نامه دهخدا

پلغده. [ پ َ ل َ دَ / دِ ] ( ص ) تخم مرغ و میوه ای که درون آن گندیده و ضایع شده باشد. ( برهان قاطع ). و گویند مرغ بیضه ای را پلغده کرد؛ یعنی گنده کرد و بچه نیاورد. پوسیده و درهم شده. ( فرهنگ رشیدی ) :
دو خایه گنده پلغده شده هم اندر وقت
شکست و ریخت همانجا سپیده و زرده.سوزنی.غَرقلَة؛ پلغده گردیدن تخم مرغ و خربزه. ( منتهی الارب ).

فرهنگ معین

(پَ لَ دَ ) (ص . ) گندیده ، تخم مرغ یا میوة گندیده .

فرهنگ عمید

۱. گندیده.
۲. تخم مرغ یا میوه که درون آن فاسد و گندیده شده باشد.

ویکی واژه

گندیده، تخم مرغ یا میوة گندیده.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال چای فال چای فال فنجان فال فنجان فال لنورماند فال لنورماند فال راز فال راز