پلغده. [ پ َ ل َ دَ / دِ ] ( ص ) تخم مرغ و میوه ای که درون آن گندیده و ضایع شده باشد. ( برهان قاطع ). و گویند مرغ بیضه ای را پلغده کرد؛ یعنی گنده کرد و بچه نیاورد. پوسیده و درهم شده. ( فرهنگ رشیدی ) : دو خایه گنده پلغده شده هم اندر وقت شکست و ریخت همانجا سپیده و زرده.سوزنی.غَرقلَة؛ پلغده گردیدن تخم مرغ و خربزه. ( منتهی الارب ).