پریشانیدن

لغت نامه دهخدا

پریشانیدن. [ پ َ دَ] ( مص ) پراکندن. متفرق کردن. متشتت کردن. تار و مارکردن. || بدحال و پریشان گردانیدن. بیخودگردانیدن. مضطرب کردن. || تنگدست کردن.

فرهنگ عمید

۱. پریشان کردن.
۲. پراکنده کردن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال جذب فال جذب فال تاروت فال تاروت فال ورق فال ورق فال فرشتگان فال فرشتگان