وکز

لغت نامه دهخدا

وکز. [ وَ ] ( ع مص ) دور کردن و راندن. رجوع به وکظ شود. || نیزه زدن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ). || مشت زدن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( ترجمان علامه جرجانی ). و گویند با مشت بر چانه زدن. ( اقرب الموارد ). مشت بر زنخ زدن. ( تاج المصادر بیهقی ). || سپوختن. ( منتهی الارب )( آنندراج ). || پر کردن. || دویدن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ). || شکستن. ( اقرب الموارد ): وکز انفه ؛ کسره. ( اقرب الموارد ) و فعل آن از باب ضرب آید. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

دور کردن و راندن نیزه کردن

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی وَکَزَهُ: با تمامی کف دست به اوزد(کلمه وکز به معنای طعن و دفع و زدن با تمامی کف دست میباشد )
تکرار در قرآن: ۱(بار)
. وکز به معنی زدن و انداختن است، با مشت زدن را نیز گویند کسائی گفته: «وَکَزَهُ: لَکَمَهُ» او را با مشت زد (نقل از مصباح) راغب نیز چنین گفته است یعنی: موسی مشتی بر او زد و کارش را تمام کرد. این کلمه تنها یکبار در قرآن عزیز بکار رفته است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال آرزو فال آرزو فال نوستراداموس فال نوستراداموس فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال لنورماند فال لنورماند