نهزت

لغت نامه دهخدا

نهزت. [ ن ُ زَ ] ( ع اِ ) فرصت. ( یادداشت مؤلف ). نهزة. رجوع به نهزة شود. || غنیمت. ( یادداشت مؤلف ). نهزة. رجوع به نهزة شود.
نهزة. [ ن ُ زَ ]( ع اِ ) فرصت. ( منتهی الارب ) ( از متن اللغة ) ( اقرب الموارد ). پروای کار. ( منتهی الارب ). ج ، نُهَز. || غنیمت. ( منتهی الارب ). اسم للشی الذی هو لک معرض ، کالغنیمة. ( متن اللغة ). غارت. ( ناظم الاطباء ). || گویند: هو نهزةالمختلس ؛ ای صید لکل احد، طعمه و شکار هر کسی است. ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ).

فرهنگ معین

(نُ زَ ) [ ع . نهزة ] (اِ. ) ۱ - فرصت . ۲ - صید. ج . نهز.

فرهنگ عمید

فرصت.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - فرصت. ۲ - صید : جمع : نهز.
فرصت . نهزه . یا غنیمت

ویکی واژه

نهزة
فرصت.
صید.
نهز.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال عشق فال عشق فال احساس فال احساس فال نخود فال نخود فال انبیا فال انبیا