مکاتمت

لغت نامه دهخدا

مکاتمت. [ م ُ ت َ / ت ِ م َ ] ( از ع ، مص ) مکاتمة. کتمان. اکتتام. پنهان داشتن. نهان داشتن. چیزی را از کسی پوشانیدن. ( یادداشت به خطمرحوم دهخدا ) : بی تحاشی و مکاتمت هر آنچه التماس بود... عرض داد. ( مرزبان نامه ). مهر مکاتمت بر او نهاد و با هیچ نامحرم آن راز به صحرا نیاورد. ( مرزبان نامه چ قزوینی ص 237 ). و رجوع به مکاتمة شود.
مکاتمة. [ م ُ ت َ م َ ] ( ع مص ) چیزی از کسی فاپوشانیدن. ( تاج المصادر بیهقی ). نیک پوشانیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). کاتَم َ زیداً العداوة؛ کینه را از زید پوشانید. ( از اقرب الموارد ). || سر خود را از کسی نهان داشتن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). و رجوع به مکاتمت شود.

فرهنگ معین

(مُ تَ مِ یا مَ ) [ ع . مکاتمة ] (مص م . ) ۱ - نیک پوشانیدن . ۲ - سر خود را از کسی پنهان داشتن .

ویکی واژه

مکاتمة
نیک پوشانیدن.
سر خود را از کسی پنهان داشتن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال چوب فال چوب فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال شمع فال شمع فال ای چینگ فال ای چینگ