لغت نامه دهخدا
مقربة. [ م َ رَ / رِ / رُ ب َ ] ( ع اِمص ) خویشی. ( مهذب الاسماء ) ( ترجمان القرآن ). خویشی و نزدیکی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). قرب. نزدیکی. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : یتیماً ذامقربة. ( قرآن 15/90 ).
- بمقربة ؛ نزدیک ِ. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
مقربة. [ م ُ رَ ب َ ] ( ع ص ، اِ )اسب ماده برگزیده. ( آنندراج ). اسبی که برای شرف و عزت پیوسته نزدیک خود دارند. ( ناظم الاطباء ). اسبی که آخور و جای بستن آن را نزدیک گردانند به جهت برگزیدگی آن. ( از اقرب الموارد ). و رجوع به مُقْرَب شود.