مقتنص

لغت نامه دهخدا

مقتنص. [ م ُ ت َ ن ِ ] ( ع ص ) شکارکننده. ( غیاث ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). و رجوع به اقتناص شود. || اسیرکننده. ( غیاث ) ( آنندراج ). || کسب کننده. ( غیاث ) ( آنندراج ).
مقتنص. [ م ُ ت َن َ ] ( ع ص ) شکارشده. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از منتهی الارب ) : مرغان شکاری جز بر مقتنص خویش ننشینند... ( نفثةالمصدور چ یزدگردی ص 61 ).

فرهنگ معین

(مُ تَ نَ ) [ ع . ] ۱ - (اِمف . ) شکار شده ، صید شده . ۲ - (اِ. ) آنچه شکار کنند.

فرهنگ عمید

شکار شده.
شکار کننده.

ویکی واژه

شکار شده، صید شده.
آنچه شکار کنند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ای چینگ فال ای چینگ فال پی ام سی فال پی ام سی فال سنجش فال سنجش فال تاروت فال تاروت