لنجیدن

لغت نامه دهخدا

لنجیدن. [ ل َ دَ ] ( مص ) بیرون کشیدن. ( برهان ). از جائی بیرون کشیدن. کشیدن از جائی. آهختن. ( فرهنگ اسدی نخجوانی ). آختن. کشیدن :
کسی را کش تو بینی دردقولنج
بکافش پشت و زو سرگین برون لنج.طیان.و گفت اگر نه شرف ، تواضع استی حکم فقیر آنستی که بزود میلنجیدی. ( تذکرةالاولیاء عطار ). || رفتن به ناز و کبر چنانکه عکه رود با جنبانیدن دم دراز خود :
از بهر چه دادند ترا عقل چه گوئی ؟
تا خوش بخوری چون خر و چون غلبه بلنجی ؟ناصرخسرو.

فرهنگ معین

(لَ دَ ) (مص م . ) ۱ - درآوردن ، بیرون کشیدن . ۲ - خرامیدن .

فرهنگ عمید

۱. درآوردن، بیرون کشیدن.
۲. از ریشه درآوردن چیزی از جایی.
۳. آهختن.
۴. (مصدر لازم ) خرامیدن.

فرهنگ فارسی

در آوردن، بیرون کشیدن، ازریشه در آوردن، خرامیدن
( مصدر ) لنگیدن .

ویکی واژه

ایرانی
درآوردن، بیرون کشیدن. خرامیدن.
بيرون کشيدن. (برهان)
از جائی بيرون کشيدن. کشيدن از جائی. آختن، آهختن. (فرهنگ اسدی نخجوانی)
رفتن به ناز و کبر چنانکه عکه رود با جنبانيدن دم دراز خود. خراميدن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم