لمباندن

لغت نامه دهخدا

لمباندن. [ ل ُ دَ ] ( مص ) لُنْباندن. چیزی نرم مانند پلو و نان را با لقمه بزرگ نیم جویده فرودادن.

فرهنگ معین

(لُ دَ ) (مص م . ) (عا. ) غذا را با حرص و عجله خوردن .

فرهنگ عمید

غذایی را با حرص و اشتها و به مقدار زیاد خوردن.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) غذایی نرم ( مانند پلویا نان ) را باعجله و حرص و نیم جویده فرو دادن : خلاصه هزار کار سیاه و سفید میکند که بگانم فقط یکیش از دست جلال ساخته باشد : لمباندن .
چیزی نرم مانند پلو و نان را با لقمه بزرگ نیم جویده فرو دادن .

ویکی واژه

(عا.)
غذا را با حرص و عجله خوردن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم