لغت نامه دهخدا فقیع. [ ف َ ] ( ع ص ) سرخ. || پلید. ( منتهی الارب ). || مرد سرخ فام. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || جنسی از کبوتر سپید. ( از اقرب الموارد ). رجوع به فِقّیع شود.فقیع. [ ف ِق ْ قی ] ( ع ص ) کبوتر سپید. و ابیض فقیع؛ سخت سپید. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
دانشنامه عمومی فقیع ( به عربی: الفقیع ) یک روستا در سوریه است که در ناحیه کفرنبل واقع شده است. فقیع ۱٬۰۱۵ نفر جمعیت دارد.