رهانیدن

واژه رهانیدن در زبان فارسی به معنای رها کردن، آزاد کردن یا نجات دادن است. این فعل به معنای آزاد ساختن کسی یا چیزی از قید و بند، سختی یا مشکل به کار می‌رود. به عنوان مثال، می‌توان از رهانیدن در زمینه‌های مختلفی مانند نجات از مشکلات، آزاد کردن از قید و بندهای اجتماعی یا اقتصادی، یا رهایی از مشکلات روحی و روانی استفاده کرد.

توضیحات بیشتر معانی

رها کردن: این معنی به عمل آزاد ساختن چیزی یا کسی از قید و بند یا محدودیت‌ها اشاره دارد. به عنوان مثال، رها کردن یک حیوان خانگی از قید و بند یا رها کردن فردی از شرایط دشوار.

آزاد کردن: این واژه به معنای نجات دادن یا خارج کردن کسی یا چیزی از وضعیت اسارت یا ناپاکی است. این مفهوم می‌تواند به آزاد کردن افراد از زندان یا شرایط سخت اشاره داشته باشد.

نجات دادن: در این معنا، رهانیدن به عمل کمک به کسی برای فرار از خطر یا مشکل اشاره دارد. مثلاً نجات دادن فردی از غرق شدن یا کمک به کسی در شرایط اضطراری.

رهایی از مشکلات: این معنی به آزاد شدن از مشکلات روحی، مالی یا اجتماعی اشاره دارد. به عنوان مثال، رهایی از فشارهای اجتماعی یا مشکلات مالی.

خلاص شدن: این واژه به معنای خلاصی از قید و بند یا فشارهای مختلف است. مانند خلاص شدن از مسئولیت‌ها یا مشکلاتی که فرد را تحت فشار قرار می‌دهد.

لغت نامه دهخدا

رهانیدن. [رَ دَ ] ( مص ) رهاندن. متعدی از رهیدن و رستن. تخلیص. نجات دادن. خلاص. رهاندن. ( یادداشت مؤلف ). خلاص کردن. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ). افلاط. ( منتهی الارب ). استنقاذ. ( منتهی الارب ) ( دهار ) ( ترجمان القرآن ). انقاذ.( دهار ) ( ترجمان القرآن ) ( منتهی الارب ). تخلیص. ( منتهی الارب ). تفلیص. ( منتهی الارب ) تنجیة. ( ترجمان القرآن ) ( منتهی الارب ) ( المصادر زوزنی ) ( دهار )

فرهنگ معین

(رَ دَ ) (مص م. ) رهاندن.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ( رهانید رهاند خواهد رهاند برهان رهاننده رهانیده ) نجات دادن خلاص کردن ( از قید و بند ).
متعدی از رهیدن و رستن. تخلیص. نجات دادن.

جملاتی از کلمه رهانیدن

آنگه خداء حکیم علیم گفتند از بهر رهانیدن مر جوهر نفس را ازین بلا، مردم را بیافرید و عقل را از نزدیک خویش بدو موکل کرد تا نفس را بنماید که این لذات حسی چیزی نیست مگر رهایش از رنج، چنانک چو بخوردن طعام از رنج گرسنگی همی بیرون اید از خوردن آن لذت همی یابد، و چو تشنه باشد و آب همی خورد بخوردن آب از رنج تشنگی همی بیرون آید، مر آنرا لذت همی پندارند.
ملاح بخندید و گفت: آنچه تو گفتی یقین است، و دگر میل خاطر من به رهانیدن این بیشتر بود که وقتی در بیابانی مانده بودم و مرا بر شتری نشاند، و از دست آن دگر تازیانه‌ای خورده‌ام در طفلی.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم