اهنجه

لغت نامه دهخدا

( آهنجه ) آهنجه. [ هََ ج َ / ج ِ ] ( اِ ) ریسمانی که جولاهان در آخر کار بندند و بر سقف خانه استوار کنند. ( السامی فی الاسامی ). هو الرسن الذی یجر به الغزل حالة المسح فی الصخر و غیرها. ( فرهنگ شعوری ، از مشکلات ) :
ز تشریف صاحب بگویم که من
بفریادم از صاحب مخزنش
تو خود حله برگیر بر قد حور
ببغداد خلد برین معدنش
ز آغاز جبریل آهنجه کار
بفرجام ادریس ما کوزنش.اثیر اخسیکتی.|| پهناکش. محبره.

فرهنگ عمید

( آهنجه ) از ادوات پارچه بافی شامل ریسمانی که در دستگاه بافندگی به سقف بسته می شود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال شمع فال شمع فال چای فال چای فال ورق فال ورق فال کارت فال کارت